روان‌شناسی رابطه: سوءاستفاده‌ٔ روانی و بهره‌کشی عاطفی چیست؟

روان‌شناسی رابطه: سوءاستفاده‌ٔ روانی و بهره‌کشی عاطفی چیست؟

احساسات و عواطف انسان، از مهم‌ترین دارایی‌هایش محسوب می‌شود. اما چطور باید از احساسمان مراقبت کنیم؟ بسیاری از افراد، استعداد زیادی برای ورود به روابط آسیب‌زا دارند. گاهی برخی از ما به طور مکرر وارد روابط آسیب‌زا می‌شویم و یکی پس از دیگری آدم‌های نادرست را که باعث آسیب ما می‌شوند وارد زندگی‌مان می‌کنیم. اما چرا این اتفاق می‌افتد و راه‌حل آن چیست؟ متخصصان معتقدند معیارهایی برای سلامت در یک رابطه وجود دارد، اما خیلی از ماها این معیارها را نمی‌دانیم. برای بررسی بیشتر روابط خود می‌توانید در ادامه با ما همراه شوید.

سوءاستفادهٔ روانی یعنی چه؟

سوءاستفاده و خشونت خانگی یک اتفاق مشخص است ولی سوءاستفادهٔ روانی اغلب به شکلی پنهانی و مخفی اتفاق می‌افتد. به عبارت دیگر، آن دسته از خشونت‌های خانگی که به جای آثار جسمی عمدتاً آثار روانی دارند و اغلب تأثیرات منفی جبران‌ناپذیری روی زندگی فرد باقی می‌گذارد، با عنوان سوءاستفادهٔ روانی یا عاطفی شناخته می‌شود. سوءاستفادهٔ روانی زمانی رخ می‌دهد که فردی سعی در متقاعد کردن فرد دیگری از طریق باورهای درست یا نادرست خود دارد. این نوع سوءاستفاده اغلب در زندگی فرد قربانی تغییرات شدیدی می‌گذارد و درحالی‌که اغلب خود فرد از این بهره‌کشی عاطفی بی‌خبر است، مجبور می‌شود نیازها و خواسته‌های فرد سوءاستفاده‌گر را برآورده کند. سوءاستفادهٔ روانی بر اعتماد به نفس فرد اثرات منفی می‌گذارد و در واقع قربانی این سوءرفتار، اغلب احساس بی‌پناهی و حتی ناامیدی خواهد کرد.

احساسات و عواطف ما، مهم‌ترین دارایی‌‌مان محسوب می‌شود. یاد بگیریم از این احساسات مراقبت کنیم

علاوه بر این، فردی که دیگران را مورد سوءاستفادهٔ روانی قرار می‌دهد به‌ طور ماهرانه‌ای قربانی خود را متقاعد می‌‌کند که اگر زندگی خوبی ندارد و با حسی از ناامیدی و وابستگی احاطه شده، به دلیل اشتباهات و خطاهای خودش است و بدین ترتیب فرد قربانی، خود را مسئول اتفاقات بدی می‌داند که برایش رخ می‌دهد.

سوءاستفادهٔ روانی چه ویژگی و علائمی دارد؟

سوءاستفادهٔ روانی اغلب بین زوج‌هایی که یکی از آنها روحیهٔ سلطه‌جویی دارد مشاهده می‌شود. سوءاستفادهٔ روانی می‌تواند شامل موارد زیر باشد:

  • سرزنش و تحقیر
  • انتقاد سرسختانه
  • حسادت‌ بیش از حد
  • شرمنده کردن پیاپی
  • رفتارهای توهین‌آمیز
  • بی‌توجهی‌ مداوم
  • مسخره کردن طرف مقابل
  • نادیده گرفتن طرف مقابل
  • محبت نکردن و بی‌مهری
  • مقصر دانستن مداوم طرف مقابل
  • دمدمی مزاج بودن‌ زیاد و افراطی
  • جدا کردن طرف مقابل از خانواده و دوستان
  • تسلط و تلاش برای سلطهٔ کامل روی طرف مقابل
  • تهدید به خودکشی در صورت تصمیم قربانی برای ترک او
  • در اختیار گرفتن دارایی‌های فرد مقابل برای کنترل بیشتر روی او

این‌ گونه افراد مهارت این را دارند تا به شما القا کنند که همیشه مقصر شمایید و دلیل آزارهای آنها در قبال شما نیز به خاطر اشتباهات خودتان است. آنها می‌دانند که هر فردی نقاط ضعفی دارد و از این نقاط ضعف علیه شما استفاده می‌کنند. باید بدانید که رفتار این افراد در عین حال که بیمارگونه است می‌تواند بسیار گیج‌کننده هم باشد. آنها امکان دارد در مکان‌های عمومی و در کنار دیگران برخوردهای بهتری داشته باشند، اما در روابط خصوصی‌تر بسیار متفاوت و آزاردهنده برخورد کنند. پس اگر در چنین شرایطی قرار گرفتید برای جلوگیری از آزارهای روانی بیشتر و از بین رفتن اعتماد به نفس خود می‌توانید برای رهایی از این شرایط خطرساز عاطفی از یک روان‌شناس کمک بگیرید.

بهره‌کشی عاطفی چه معنایی دارد؟

بسیاری از ما و اطرافیانمان در طول زندگی در خطر بهره‌کشی‌های عاطفی قرار می‌گیریم. یک قربانی از روحیهٔ ناجی‌گری ما بهره‌کشی می‌کند و نیازهای عاطفی خود را برآورده می‌کند و پس از رسیدن به هدف خود، یا ما را به حال خودمان رها خواهد کرد یا در حالتی از تعلیق نگه می‌دارد. یکی از تئوری‌های متداول در تفسیر ارتباط متقابل در میان افراد، تئوری بازی‌ها و شخصیت‌های سه‌گانهٔ ناجی، قربانی‌ و آزاردهنده است.

همچنین توجه داشته باشید که گاهی این نقش‌ها در یک انسان به سرعت به یکدیگر تبدیل می‌شوند. برای مثال، یک ناجی وقتی متوجه بهره‌کشی عاطفی خود می‌شود، نقش آزاردهنده یا قربانی را بازی می‌کند و فرد مقابل او که تا این زمان نقش قربانی را بر عهده گرفته بود، نقش مقابل یعنی ناجی یا آزاردهنده را بازی یا ایفا می‌کند. اما ببینیم این سه شخصیت کدامند؟

شخصیت ناجی کیست؟

ناجی یا نجات‌دهنده معمولاً کسی است که همواره دوست دارد با توانایی‌های خودش، مشکلات دیگران را حل کند. کسانی که این نقش را بازی می‌کنند، لزوماً از توانایی احساسی، معنوی یا کاری بالایی برخوردار نیستند، بلکه در بسیاری موارد یا شاید همیشه، از ضعف شخصیتی شدیدی رنج می‌برند. در حقیقت، ناجی به دنبال پوشش و پنهان کردن حس ضعف خودش است.

گاهی کمک به دیگران، ریشه در ترس‌‌ ما از تنها ماندن دارد. احساس طردشدگی و تنهایی باعث می‌شود تا ما به مرور نقش یک ناجی را بپذیریم

شخصیت آزاردهنده کیست؟

شخصیت آزارنده کسی است که از کمک خود پشیمان شده و حالا برای جبران به دنبال زجر دادن طرف مقابل است. شخصیت آزاردهنده‌ می‌تواند همان نجات‌دهنده‌ای در گذشته باشد که حالا قربانی به حرف او گوش نمی‌دهد و بنابراین، او می‌خواهد کنترل بازی را از دست ندهد، یا می تواند قربانی‌ای باشد که می‌خواهد از نقش خود خارج شود و کنترل بازی را به دست بگیرد، یا حتی دوستی باشد که قبلاً کمکی کرده است و حالا می‌خواهد برای جبران پشیمانی خود، طرف مقابل را آزار دهد.

شخصیت قربانی کیست؟

شخصیت قربانی کسی است که از لحاظ روحی خودش را بازنده و ناامید می‌داند ولی دلیلی ندارد که واقعاً بازنده باشد، یا حتماً ضربه‌ای خورده باشد. همین که حس کند در یک رابطه، همکاری یا زندگی خود شکست‌ خورده، کافی است تا وارد نقش یک قربانی شود. قربانی نمی‌تواند با این موضوع کنار بیاید که مسئله را کنار بگذارد یا شکست را بپذیرد. سپس برای پوشش دادن این ضعف خود به دنبال یک نجات‌دهنده یا ناجی می‌گردد یا سعی می‌کند طرف مقابلش را رنج بدهد.

افراد قربانی به دنبال ناجی‌هایی هستند تا آنها را نجات دهند و ناجی‌ها نیز از آنجا که نمی‌توانند به افرادی شبیه خودشان کمک کنند، توجه‌شان را روی کمک کردن به دیگران متمرکز می‌کنند و ناخودآگاه سعی می‌کنند، یعنی نیاز خود را به صورت غیرمستقیم ارضا کنند. آنها نیاز به قربانی‌هایی دارند که آنها را دوست داشته باشند. یک شخصیت ناجی بر این باور است که دیگران ضعیف یا ناتوان هستند و به کمک او نیازمندند.

راه‌حل‌ پایان دادن به بهره‌کشی احساسی چیست؟

بیشتر ناجی‌ها به جای آموختن خویش‌فرمایی عاطفی، یعنی اینکه یاد بگیرند از خودشان مراقبت کنند، وقت و انرژی خود را صرف نجات دیگران می‌کنند. به خاطر داشته باشیم که شما نمی‌توانید ناجی باشید، مگر آن که باور داشته باشید در درونتان یک قربانی دارید. با وجود این، ممکن است به نظر برسد که بعضی از افراد فقط قربانی یا ناجی هستند. در شکل افراطی، افرادی هستند که همیشه دچار گرفتاری هستند و شدیداً نیاز به کمک دیگران دارند یا افرادی که زندگی‌شان بدون کمک به دیگران معنایی ندارد که بیشتر افراد ما اغلب به شکلی متعادل‌تر میان این دو حالت در نوسان هستیم. اما راه‌حل و راهکارها چیست:

احساس درد را بشناسیم: درد وجود دارد، پس برای دگرگون کردن درد، اولین شرط این است که آن را انکار نکنیم. درد را باید دید، لمس کرد و دانست که درد از ما جدا نیست. برای درمان هر درد باید مستقیم و بدون از دست دادن تعادل ذهن از میان درد عبور کرد. گاهی برای رسیدن به تعادل مجبوریم رشتهٔ وابستگی‌هایی را که خویش‌فرمایی عاطفی‌مان را از ما گرفته است از خود جدا کنیم.

مسئول دردهایمان باشیم: برای دگرگون کردن ذهن ناجی، ما خودمان باید مسئول دردمان باشیم و با درونمان برای شفای خودمان رابطه برقرار کنیم. هر وقت کسی را دیدید که درد دارد یا احساس درماندگی می‌کند، بدانید که درد و درماندگی در شما نیز هست. شما به کسی کمک نمی‌کنید، مگر آنکه خود را همانند او بدانید و همان احساس درماندگی رادر خودتان نیز داشته باشید.

از درون خودمان کمک بخواهیم: ناجی باشید یا قربانی، بدانید که انرژی درون شما از جاری شدن بازمانده است. برای نجات دیگران باید کمک کنید تا آنها بتوانند خودشان مشکلات خود را حل کنند. تا زمانی که ما یا دیگران، یکدیگر را راه‌حل مشکل یا مشکل‌ساز ‌می‌بینیم، انرژی درونی‌‌مان فرصت جریان یافتن پیدا نمی‌کند. برای جاری کردن انرژی و کمک گرفتن، ناجی و قربانی، هر دو باید از درون خود کمک و راهنمایی بخواهند، چون ناجی نمی‌تواند ببیند و متوجه شود که خودش چقدر نیازمند کمک است. شخصیت ناجی، آن‌قدر مشغول کمک کردن به دیگران است که نمی‌تواند درد خودش را ببیند و زمانی که متوجه عواطف خودش می‌شود، آن را با یافتن دیگری و مراقبت از او پنهان می‌کند.

از خودمان مراقبت کنیم: نجات دادن معمولاً الگویی ریشه‌دار است که از دوران کودکی با ماست. وقتی شما نقش ناجی را بازی می‌کنید، در واقع توان و قدرت شخصی را که نجاتش می‌دهید از بین می‌برید یا کاهش می‌دهید و از همه مهم‌تر، شما از خودتان که تنها شخصی است که می‌تواند انرژی‌ درونتان را به حرکت درآورد و موقعیت را تغییر دهد، مراقبت نمی‌کنید.

عادت‌ مراقبت از دیگران را ترک کنیم: شما باید بپذیرید که بنا بر عادت به دیگران کمک می‌کنید، زیرا از اینکه دیگران شما را رها کنند وحشت دارید. مفهوم این وحشت این است که اگر من به نیازهای دیگران پاسخ ندهم، آنها مرا ترک خواهند کرد و من تنها می‌مانم. گاهی کمک به دیگران ریشه در ترس‌های ما از تنها ماندن دارد. احساس طردشدگی، تنهایی و دیده نشدن باعث می‌شود که ما گاهی نقش ناجی را ایفا کنیم.

خویش‌فرمایی عاطفی را انجام دهیم: شگفت‌انگیزتر اینکه هر وقت ما از نظر عاطفی از خودمان حمایت و مراقبت می‌کنیم، یعنی خویش‌فرمایی عاطفی را انجام می‌دهیم، دیگران هم دیگر نقش قربانی یا آزاردهنده را برای ما ایفا نخواهند کرد.

برای سر و سامان دادن به شرایط زندگی، به خود و درون خویش برویم تا ببینیم چند وقت است که «خودمان» در انتظار ما، تنها آنجا نشسته است

با آگاهی کمک کنیم و کمک بخواهیم: یادمان باشد وقتی قرار است به کسی کمک کنیم یا از کنار او بودن احساس تعادل و شادمانی کنیم، قرار نیست او را نجات بدهیم و وقتی به خودمان و او کمک کردیم، با میل درونی این کار را انجام داده‌ایم و از بی‌مهری، تعلل در تصمیم‌گیری یا نگرفتن یک نتیجهٔ مشخص از سوی طرف مقابل ناراحت نشویم و یادمان باشد که وقتی از کسی کمکی می‌خواهیم، در حقیقت برای همان یک کار مشخصمان از او کمک خواسته‌ایم و قرار نیست که او ما را نجات بدهد یا مسئول شکست‌های ما باشد.

روابط خود را آگاهانه انتخاب کنیم: بعد از یک دوستی یا رابطه، می‌توانیم از وابستگی به آن رها شویم و وقتی رابطه‌ای سرانجامی ندارد و شاید فقط به یک وقت‌گذرانی نه چندان مهم و ارزشمند برایمان محدود شده، بهتر است به این رابطه که نوسانی از دیدن و ندیدن، میل و حسرت در آن نهفته است پایان دهیم.

از تغییر معیارهایمان نترسیم: بسیاری از ما در مقابل تغییر معیارها و محک زدن روابطمان مقاومت می‌کنیم، تا جایی که ممکن است تن به هر نوع تحقیر، توهین، بی‌احترامی، ستم، فشار و استثماری در یک رابطه دهیم. نترسیم و راه نترسیدن را قدم به قدم و با کمک مشاوران آگاه یاد بگیریم تا در یک رابطهٔ بیمار نمانیم.

به این رابطهٔ مثلثی پایان دهیم: واقعیت این است که برای خارج شدن از مثلث ناجی-قربانی-آزاردهنده، فقط باید به رابطه و وابستگی متقابل پایان داد یا وارد این رابطه نشد. این رابطهٔ مثلثی که رابطهٔ کارپمن نام دارد، در واقع نوعی بازی بزرگسالان است. بازی تلاش کودک درون است برای کنترل وضعیت و رهایی از احساس بد درونی، اما تنها چیزی که با این بازی عاید این کودک درون می‌شود، جدایی او از دیگران و تشدید احساس وابستگی به دیگران و محبت کردن و محبت دیدن است.

در مورد سلامت روان زنان بیشتر بدانید.

با دوستانتان به اشتراک بگذارید

بلاگ مرتبط