کودک بامحبت: چگونه میتوان همدلی را به کودکان یاد داد
چطور یک کودک مهربان و بامحبت داشته باشید؟ در این مطلب با انتظارتان از یک کودک خردسال تا کودکان دبستانی برای فهمیدن همدلی و راهکارها و توصیههایی برای یاد گرفتن مهربانی و همدلی با دیگران و بامحبت بودن آشنا شوید.
درک کودکان از همدلی
همدلی توانایی قرار دادن خود جای دیگری و در نظر گرفتن این نقطهنظر در رابطه با آن شخص مقابل است. همدلی اهمیت دادن به جواب سؤال «اگر جای او باشم چه احساسی خواهم داشت؟» است. برخلاف مهارتهایی مانند ریاضیات یا خواندن که به فکر انتزاعی نیاز دارند، همدلی راهی برای ارتباط و پیوند با دیگران است. این را نمیتوان به طور رسمی آموزش داد، اما با تقلید از کسانی که برای ما مهم هستند یاد گرفته میشود.
طبق گفتهٔ محققان، انسانها ذاتاً طوری هستند که بتوانند همدلی داشته باشند؛ دستکم تا حدی! تحقیقات نشان میدهد وقتی کودکی در یک مهدکودک گریه میکند، کودکانی که همراه او به گریه میافتند، معمولاً وقتی بزرگ میشوند بیشترین حس همدلی را دارند. بنابراین دفعهٔ بعدی که کودک کوچکترتان به محض به گریه افتادن کودک پیشدبستانی شما شروع به ناله و زاری کرد، میتوانید خوشحال باشید!
هرچند کودکان سه و چهار ساله از لحاظ تکاملی هنوز قادر به درک همدلی نیستند، ولی این بدان معنا نیست که شما نباید همدلی را به آنها آموزش دهید. مثلاً اگر فرزند کوچک شما خواهرش را میزند، میتوانید بگویید: «وقتی کسی رو میزنی دردش میاد. لمس با محبت اینطوریه.» و بعد نوازشش کنید و بگویید: «چه حسی داره؟» همچنین باید صبر کنید تا در زمان مشخصی بالاخره سخنان شما کمکم فهمیده شوند، پس انتظار تأثیر بلافاصله نداشته باشید.
با وجود این که بچهها تا هشت یا 9 سالگی قادر به درک واقعی مفهوم همدلی نیستند، اما کودکان پنح ساله مشغولیت ذهنی زیادی به عدالت و انصاف دارند، اینکه با آنها خوب رفتار شود برایشان اهمیت دارد و میخواهند با دیگران، یعنی دوستان، غریبهها و حتی شخصیتهای داستانی خوب رفتار شود. پس برای آموزش همدلی به کودکان چه کارهایی میتوان انجام داد و چطور میتوانید نمایشهای در حال ظهور همدلی را در بچهها پرورش دهید؟
راهکارهایی برای آموزش همدلی به کودکان
همانطور که گفته شد و در حقیقت، اغلب بچهها تا زمانی که سه ساله نشوند، آمادهٔ اینکه دوستی بخشنده و دلسوز باشد نخواهند بود. بعد از این سن، آنها کمکم چیزهایشان را با دوستانشان تقسیم خواهند کرد، چون دوستانشان برای آنها از داراییهایشان مهمتر است. بنابراین نیازی نیست سعی کنید مدام در مورد رعایت حقوق دیگران به فرزند کوچک خود آموزش بدهید، فقط دوست داشتن، مراقبت و لذت بردن از وجودش را ادامه دهید. او با تقلید از شما یاد خواهد گرفت که با دیگران با همان ملاحظه و رعایتها رفتار کند. برخی از توصیههای زیر میتواند به شما در این زمینه کمک کند:
سن کودک را در نظر بگیرید: کودکان شیرخوار، نوپا و خردسال به طور معمول احساس آسایش و خوب زندگی کردن خود را بر پایهٔ تواناییشان در به دست آوردن چیزی که میخواهند در همان زمانی که میخواهند قرار میدهند. به عنوان مثال، کودک دو یا سه سالهای که یک اسباببازی را میخواهد، به راحتی آن را میقاپد، حالا چه اسباببازی دست کودک دیگری باشد یا نباشد، چون او نمیخواهد اسباببازی مورد علاقهٔ خود را با دوستی که آن را میخواهد، به اشتراک بگذارد. این یک رفتار طبیعی برای سن اوست و نیازی نیست نگران باشید که اگر حالا به او سخت نگیرید وقتی بزرگ شود خودخواه و بیملاحظه میشود. پس مراحل تکاملی رشد و سن کودکتان را در نظر بگیرید.
روی احساسات اسم بگذارید: با اسم گذاشتن روی رفتار فرزند خردسالتان شروع کنید تا او بتواند احساسات را شناسایی کند. وقتی انگشت صدمهدیدهٔ شما را میبوسد، بگویید: «وای، تو چقدر مهربونی». او از واکنش شما میفهمد که حساسیت و تأثرپذیری او تشخیص داده شده است و از آن قدردانی میشود. یک کودک پنج ساله هم درصورتیکه بتواند احساسات خود را تشخیص دهد، میتواند احساساتش را بسیار بهتر درک و مدیریت کند. بنابراین تا جایی که میتوانید روی رفتارش اسم بگذارید. به عنوان مثال، بگویید: «خیلی مهربون بودی که با اون پسری که روی تاب تنها بود صحبت کردی. شاید احساس تنهایی میکرد». با شنیدن این که متوجه رفتارش شدهاید، میفهمد که حساسیت و تأثرپذیری او تشخیص داده شده است و از آن قدردانی میشود. او باید احساسات منفی را نیز درک کند، بنابراین نترسید و وقتی بچهٔ شما دلسوزانه رفتار نمیکند، با آرامش با آن اشاره کنید. مثلاً بگویید: «وقتی جغجغهٔ خواهرت رو ازش گرفتی واقعاً ناراحت شد. چی کار میتونی بکنی که حالش بهتر بشه؟»
راه دیگری برای اینکه به کودک خود یاد بدهید احساساتش را درک و تعریف کند این است که یک «احساس هفته» داشته باشید. هر هفته، روی یخچال یا تابلوی اعلانات عکسی از شخصی در حال تجربهٔ یکی از احساسات اصلی مثل غم، شادی، تعجب یا عصبانیت نصب کنید. سپس روی احساسات پیچیدهتر مثل کلافگی، عصبیت و حسادت کار کنید. تصاویر مجلات یا عکسهایی که این احساسات را ثبت کردهاند، نگاه کنید. با کودک خود در مورد مواقعی که او هر یک از این احساسات را تجربه کرده است صحبت کنید.
الگوی خوبی باشید: به او سرمشق بدهید. نسبت به کودک خود و دیگران همدل و مراقب باشید تا او هم یاد بگیرد. از آنجا که کودکتان عاشق شماست، معتقد است که شما کامل و بینقص هستید و میخواهد دقیقاً شبیه شما باشد، وقتی بزرگ شود با خود و دیگران با همان توجه محبتآمیزی که از شما دیده است رفتار میکند. با درک نیازهای فرزندتان و پاسخگویی به آنها به شکلی مهرآمیز، به او میآموزید که خودش را درک کند، دوست داشته باشد و دیگران را درک کند و گرامی بدارد.
رفتار همدلانه را ستایش کنید: وقتی کودک شما عمل محبتآمیزی انجام میدهد، به او بگویید که چه کاری را درست انجام داده است و تا حد امکان با مصدایق مشخص توضیح دهید. مثلاً بگویید: «تو خیلی دست و دل باز بودی که ماشین اسباببازیت رو با برادر کوچیک شریک شدی! این باعث شد خیلی خوشحال بشه. ببین چطوری لبخند میزنه؟»
تشویقش کنید از احساسات حرف بزند: فرزند خردسال خود را تشویق کنید تا در مورد احساسات خودش و شما صحبت کند. با گوش دادن دقیق نشان دهید که به احساسات او اهمیت میدهید. وقتی با شما صحبت میکند، به چشمهایش نگاه کنید و آنچه را که میگوید تفسیر کنید. به عنوان مثال، وقتی فریاد میزند «هورا!» بگویید: «امروز خیلی خوشحالی». اگر از او بپرسید چرا خوشحال است احتمالاً نداند که چگونه پاسخ دهد، اما هیچ مشکلی برای صحبت کردن در مورد «احساس خوشحالی» ندارد. به همین ترتیب، میتوانید احساسات خود را با او در میان بگذارید. مثلاً بگویید: «من ناراحتم که تو من رو زدی. بیا یه روش دیگهای پیدا کنیم که بتونی به من بگی که نمیخوای اون کفشها رو بپوشی.» او یاد خواهد گرفت که رفتار و اعمالش روی دیگران تأثیر میگذارد، مفهومی که درک آن برای بچههای کوچک سخت است. اگر نظری دربارهٔ ماجرایی که دیده است دارد، قبل از گفتن نظرتان به دیدگاههای او گوش دهید و وقتی میگوید عصبانی است، حرفش را با کلمات دیگری توضیح دهید، مثل: «پس امروز احساس دلخوری میکنی» تا بفهمد که شما گوش میکنید و تشویق شود که بیشتر توضیح دهید.
احساس خودتان را هم بیان کنید: همچنین خوب است که احساسات خود را حتی اگر به رفتار فرزندتان مربوط نباشد با او در میان بگذارید. به عنوان مثال میتوانید بگویید: «ناراحتم که امروز نرسیدم برم برای مادربزرگ میوه بخرم!» یا «بعضی وقتها از دست پدرت ناراحت میشم، با اینکه خیلی دوستش دارم»، یا «امروز از دست خاله عصبانی شدم، همونطوری که تو گاهی از خواهرت ناراحت میشی ولی بازم با هم دوست و خواهریم». به این ترتیب، فرزند پیشدبستانی شما یاد میگیرد که بزرگسالان نیز احساسات و عواطفی دارند و این احساسات بخشی طبیعی از زندگی هستند و اینکه یادگیری مواجهه با آنها بخش مهمی از بزرگ شدن است.
به رفتار دیگران اشاره کنید: به کودک خود یاد بدهید وقتی شخص دیگری با محبت رفتار میکند متوجه آن بشود. مثلاً بگویید: «اون خانم رو توی فروشگاه یادته که وقتی کیسه از دستم افتاد بهم کمک کرد تا برش دارم؟ واقعاً با ما مهربون بود و این حالم رو بهتر کرد.» با این کار، شما درک فرزند خود را از اینکه چگونه اعمال و رفتار مردم میتواند از نظر عاطفی بر او تأثیر بگذارند، تقویت میکنید. کتابها نیز مثالهای خوبی فراهم میکنند که بچههای خردسال میتوانند با آنها همذاتپنداری و احساسات مختلف را در آنها کشف کنند. از فرزند خود بپرسید که فکر میکند توله سگ گمشده در کتاب داستان چه احساسی دارد، یا در کتاب داستانی دیگر چرا دختر کوچک لبخند میزند. به فرزندتان بگویید که اگر شما جای یکی از این شخصیتهای داستان بودید، چه احساسی داشتید و بپرسید که او چگونه واکنش نشان میداد. این بحثها به او کمک میکند تا احساسات دیگران را درک کند و آنها را با احساسات خود ارتباط دهد.
سرنخهای کلامی را آموزش دهید: برخی از بچهها در درک معنای لحنهای مختلف مشکل دارند. فرزند خردسال شما ممکن است متوجه نشود که خواهر کوچکش گریه میکند، چون الان ناراحت است و میخواهد او دست از مسخره کردنش بردارد. برای اینکه به فرزندتان کمک کنید به احساسات دیگران حساسیت داشته باشد، یک بازی از آن بسازید، یعنی عبارتی را با چند لحن صدای مختلف تکرار کنید و از او بخواهید هر بار منظور شما را حدس بزند. به عنوان مثال کلمات «به من گوش کن» را طوری بگویید که انگار عصبانی هستید، خوشحال هستید یا میخواهید رازی را به او بگویید و ببینید آیا او میتواند تفاوت لحن صدا در هر نسخه از گفتن آن را تشخیص دهد یا خیر.
نشانههای غیرکلامی را آموزش دهید: در زمین بازی یا پارک، جایی آرام را پیدا کنید که شما و فرزندتان بتوانید بنشینید و دیگران را مشاهده کنید، بدون اینکه نگاه کردن شما باعث ناراحتی کسی شود. یک بازی حدسی را شروع کنید که در آن هر کس باید حدس بزند که دیگران چه احساسی دارند و شما دلایل خاص خود برای حدسهایتان را توضیح دهید. به عنوان مثال: «اون پسر کوچیک رو میبینی؟ فکر میکنم خوشحاله، چون داره بالا و پایین میپره و میخنده. فکر میکنی چی باعث شده انقدر خوشحال باشه؟» یا «اون مرد رو میبینی؟ خیلی تندتند داره راه میره و شونههاش رو جمع کرده و صورتش یه جور بدجنسیه. فکر کنم از دست کسی عصبانیه».
الفبای ادب را آموزش دهید: رعایت ادب روشی ملموس و مشخص برای فرزندتان است تا علاقه و احترام خود به دیگران را نشان دهد. به محض اینکه بتواند به صورت کلامی ارتباط برقرار کند، میتواند گفتن «لطفاً» و «متشکرم» را یاد بگیرد. توضیح دهید که ترجیح میدهید وقتی با شما مؤدب است، به او کمک کنید و خوشتان نمیآید وقتی او به شما دستور میدهد، حتی اگر این حرفها طوطیوار و توخالی به نظر برسد اما باز هم به فرزندتان میآموزد که رفتار محترمانه با دیگران چقدر مهم است. البته، مؤدب بودن نسبت به او بیشتر از هزاران قانون و توضیح تأثیر دارد. همیشه به فرزند خردسال خود و دیگران «لطفاً» و «متشکرم» بگویید تا او بیاموزد که این عبارتها بخشی از ارتباطات عادی است، هم در خانواده و هم در برابر دیگران.
برای کنترل فرزند خود از عصبانیت استفاده نکنید: اگرچه طبیعی است که وقتی کودک شما خواهر کوچکش را میزند یا بستنیای را که گفتهاید قبل از شام نخورد بیاجازه برمیدارد ناراحت شوید، اما سعی کنید از خشم به عنوان ابزاری برای مدیریت رفتار او استفاده نکنید. آموزش با دادن دستورالعملهای رفتاری و مثال بسیار مؤثرتر است، به خصوص در این سنها. مثلاً وقتی میگویید من از دست تو واقعاً عصبانیام، بچهها خاموش میشوند و عقبنشینی میکنند. به جایش، به فرزند خود همدلی نشان دهید. آموزش از طریق دستورالعمل و راهنمایی و مثال بسیار مؤثرتر از عصبانی شدن است هرچند مهم است که به فرزندتان بگویید ناامیدتان کرده است. پس به جای عصبانی شدن، لحظهای صبر کنید تا آرام شوید. سپس قاطعانه بگویید: «من میدونم تو عصبانی بودی اما نباید خواهرت رو بزنی. باعث شد دردش بیاد و این من رو ناراحت کرد. لطفاً بهش بگو ببخشید». و «میدونم اون بستنی رو میخواستی ولی اینکه حرف منو نادیده گرفتی ناراحتم میکنه. حالا امشب اجازه نداری دسر بخوری».
کارهای کوچکی را به او محول کنید: تحقیقات نشان میدهد کودکانی که مسئولیتپذیری را فرا میگیرند، نوعدوستی و دلسوزی را نیز یاد میگیرند. بچههای خردسال معمولاً عاشق انجام کارهای کوچک هستند و برخی وظایف، مانند غذا دادن به حیوانات خانگی، همدلی را مخصوصاً خوب آموزش میدهند، به ویژه وقتی برای کاری که خوب انجام شده است آنها را غرق تعریف و تمجید میکنید. به عنوان مثال: «ببین دمش رو چطوری تکون میده! تو خیلی باهاش مهربونی. واقعاً خوشحاله که تو داری بهش غذا میدی.» همچنین فراموش نکنید که اشاره کنید چگونه کارش به همه نفع رسانده است. مثلاً بگویید: «ممنون که یادت موند میز رو بچینی. ما همه واقعاً گرسنهایم و تو کمک کردی زودتر بتونیم شام بخوریم».
در کمک به دیگران الگوی خوبی باشید: اعمال محبتآمیز و کارهای خیر راهی عالی برای آموزش همدلی به فرزندتان است. هنگامی که برای یک همسایهٔ بیمار یا دوستی که تازه بچهدارشده غذا میبرید، فرزندتان را همراه خود ببرید. بگذارید او به شما در بستهبندی لباسهایی که به خیریه میدهید کمک کند. شما میتوانید خیلی ساده توضیح دهید که بعضی اوقات مردم بیمار هستند و نمیتوانند یک سری کارها را خودشان انجام دهند و گاهی اوقات هم به کمی کمک نیاز دارند.
از او بخواهید به فکر دیگران باشد: هر روز مملو از فرصتهایی است تا به کودک پنج سالۀ خود یادآوری کنید که احساسات دیگران را هم در نظر بگیرد. این کار ساده است، مثلاً شما در سوپرمارکت هستید و فرزندتان آبنبات میخواهد. بگویید: «حتماً. به نظرت خواهرت هم دوست داره یه خوراکی براش ببریم خونه؟»
به زندگی اجتماعی فرزندتان توجه کنید: پرسیدن سؤالات خاص در مورد افراد حاضر در زندگی روزمرۀ فرزندتان اهمیت روابط اجتماعی و رفتار خوب با مردم را به او یاد میدهد. سؤالاتی مانند «امروز تو تعطیلات با کی بازی کردی؟ و «تو اتوبوس در مورد چی با یارین صحبت کردی؟» میتواند منجر به بحث در مورد رفتار محترمانه و مهربانانه شود.
فرزندتان را در فعالیتهای خیریه مشارکت دهید: اعمال خیرخواهانه و نیکوکارانه راهی عالی برای آموزش همدلی به اوست. وقتی یک وعدۀ غذایی برای همسایهای بیمار یا دوستی با نوزاد تازه میبرید، بگذارید در انتخاب غذا کمک کند. او میتواند یک کیسه لباس بستهبندی کند تا به یک موسسۀ خیریه اهدا کند و همچنین برخی از اسباببازیهایی را که دیگر با آنها بازی نمیکند برای اهدا انتخاب کند. به او کمک کنید تا نامۀ تشکری به خاطر هدیۀ تولدش به مادربزرگ بنویسد. توضیح دهید که گاهی مردم به کمک احتیاج دارند، چون چیزهای اساسی مورد نیاز خود را ندارند یا فقط از دیدن قدردانی و توجه مردم خوشحال میشوند.
از پسرها و دخترها انتظار رفتار یکسانی را داشته باشید: گاهی اوقات ما حتی بدون آنکه متوجه باشیم، از پسرها کمتر از دخترها رفتار همدلانه مطالبه میکنیم و وقتی هم پسرها رفتار همدلانه نشان میدهند کمتر آنها را تحسین میکنیم. بهتر نیست این «قانون و عرف رفتار پسرانه» را ادامه ندهیم تا در طول زندگی آنها باقی نماند، تا آنها با خودشان فکر نکنند «من باید سخت و خشن باشم». اما اگر ما مراقب باشیم و به پسرها هم همدلی را یاد بدهیم، آنها نیز میتوانند همدلی را درست مانند دخترها بیاموزند.