اتفاقات بد و کودکان: چطور با کودک در مورد یک فاجعه صحبت کنید

اتفاقات بد و کودکان: چطور با کودک در مورد یک فاجعه صحبت کنید

درک بچه‌ها در سن‌های مختلف از فاجعه چیست؟ چگونه با کودک خود در مورد فاجعه‌های مختلف صحبت کنید؟ در این مطلب با انتظاراتی که می‌توان از میزان درک بچه‌ها در این مورد داشت و راهکارهایی برای صحبت با بچه‌ها در مورد فجایع مختلفی که می‌بینند و می‌شنود آشنا شوید.

درک کودکتان از فاجعه چقدر است؟

وقوع یک فاجعه می‌تواند کودکان خردسال را عمیقاً تحت تأثیر قرار دهد. صرف‌نظر از این که فاجعه‌ای طبیعی مثل سیل یا آتش‌سوزی باشد یا نتیجه‌ٔ عملی انسانی مثل حمله‌ٔ تروریستی یا شورش‌های مختلف در سراسر دنیا، نیاز عمیق یک کودک خردسال و پیش‌دبستانی برای تلقی جهان به عنوان مکانی امن و قابل پیش‌بینی را تضعیف می‌کند.

یک کودک خردسال ممکن است طیفی از واکنش‌ها را داشته باشد. اگر به طور مستقیم تحت تأثیر این رویداد قرار نگرفته باشد و در معرض تصاویر تلویزیونی مکرر از آن نباشد، ممکن است واکنش کمی داشته باشد یا هیچ واکنشی نداشته باشد. در واقع، کودکی در این سن احتمالاً بیشتر به ناراحتی والدینش واکنش نشان می‌دهد تا هر چیز دیگری. پس مهم است سعی کنید وقتی فرزندتان کنار شماست احساسات خود را کنترل کنید و به او اطمینان دهید که در امان است.

یک بچۀ دبستانی نیز ممکن است طیفی از واکنش‌ها را داشته باشد. اگر به طور مستقیم تحت تأثیر این رویداد قرار نگرفته باشد و در معرض تصاویر تلویزیونی مکرر از آن قرار نگرفته باشد یا در مدرسه چیزهای ترسناکی نشنیده باشد، ممکن است به آن نسبتاً بی‌اعتنا باشد. اما بچۀ کلاس دوم یا سوم ممکن است به شکل غافلگیرانه‌ای به آن توجه نشان دهد. او ممکن است سؤالات زیادی داشته باشد یا برعکس اصلاً چیزی نپرسد. بنابراین، یکی از بهترین کارهایی که می‌توانید انجام دهید محدود کردن قرارگیری کودک در معرض تصاویر ترسناک و تکراری در تلویزیون و اینترنت است. خبرهای تکراری استرس کودک را افزایش می‌دهد و ممکن است او را گیج کند، طوری که فکر کند یک فاجعه بارها و بارها اتفاق افتاده است.

کودکانی که همزمان با فاجعه با تروماهای دیگری روبه‌رو هستند، مانند طلاق والدین یا مرگ یکی از اعضای خانواده، بیشتر در معرض ریسک اضطراب هستند. اما حتی اگر همه‌ٔ چیزهای دیگر زندگی‌اش خوب و سر جایش باشد، اگر فرزندتان متوجه احساسات اضطرابی شما یا افراد مهم اطرافش شده است، احتمالاً علائم پسرفت را نشان می‌دهد. به عنوان مثال، او ممکن است کوچک‌تر از سنش رفتار کند، ناله کند یا بیشتر به شما بچسبد، در استفاده از توالت پسرفت کند یا نیمه‌شب‌ها بیشتر بیدار شود. هرچند اینها برای شما سخت است، اما برای او طبیعی محسوب می‌شود، چون کودک در تلاش است تا به دورانی برگردد که کوچک‌تر بود و احساس امنیت بیشتری می‌کرد. اما حتی اگر همه چیز زندگی فرزند بزرگ‌ترتان سر جایش هم باشد، ممکن است آن‌قدر اطلاعات بشنود که نگران شود و بترسد، خواب بد ببیند، از دل‌درد شکایت کند، یا سر کلاس تمرکزش را از دست بدهد.

پس او را بارها و بارها در آغوش بگیرید و نوازش کنید. اگر خودش هم دوست دارد تشویقش کنید که با عروسک محبوب یا چراغ خواب روشن بخوابد، حتی اگر شش ماه پیش خودش تصمیم گرفت برای چنین وسایلی خیلی بزرگ شده است. اگر مشکوک هستید که او احساسات واقعی‌اش را ابراز نمی‌کند، گوش به زنگ علائم غیرکلامی اضطراب مانند اختلال در الگوی خواب، خط‌خطی‌ها و نقاشی‌های خشمگین یا غم‌انگیز، یا گوشه‌گیری غیرمعمول یا بازی پرخاشگرانه با سایر کودکان باشید.

سال‌های اوج آسیب‌پذیری ناشی از تروما، شش تا ۱۰ سالگی است. در این سن، بچه‌ها دسترسی مستقل‌تری به اطلاعات دارند، زیرا از خانه خارج می‌شوند و به مدرسه می‌روند. همچنین، دلگرمی‌های ساده‌ای که برای کودکان خردسال جواب می‌دهد برای بچه‌های بزرگ‌تر باورپذیر نیست. در نهایت، مغز آنها از نظر فیزیکی آن‌قدر رشد نکرده که بتواند برانگیختگی و ترس را بفهمد یا مدیریت کند. برای مثال، یک بچۀ دبستانی آن‌قدر بزرگ شده که بفهمد مرگ دائمی است، اما آن‌قدر بزرگ نیست که بداند با وجود خبر آن تصادف وحشتناک اتوبوس در یک شهر دیگر، اتوبوس یا سرویس مدرسه‌اش امن است.

پس از یک فاجعه، یکی از بزرگ‌ترین فقدان‌ها، غیر از مرگ انسان‌ها، از دست دادن حس کنترل داشتن است. کودکان تقریباً هیچ کنترلی روی زندگی خود ندارند و وقتی می‌بینند که والدینشان نیز کنترلی ندارند، وضعیت برای آنها بسیار ترسناک می‌شود. بنابراین والدین، حتی اگر ناراحت باشند، باید مقداری کنترل نشان دهند. مهم‌ترین نکته برای اعمال کنترل، برنامه‌ٔ روتین معمول خانهٔ شماست. بنابراین، وعده‌های غذایی یا چرت روزانه را جا نیندازید، طبق معمول برای بازی به پارک بروید، او را به موقع بخوابانید و مطمئن شوید که مراقبان دیگر او نیز نظم نرمال روز را دنبال می‌کنند. شما باید مطمئن شوید که کودکتان احساس امنیت می‌کند و ایجاد حس امنیت کاری است که برنامه‌های روتین زندگی انجام می‌دهند.

چگونه در مورد فاجعه با کودکان صحبت کنید؟

اما چگونه در مورد فاجعه‌ها و اتفاقات بدی که می‌افتد و کودکان شاهدشان هستند با بچه‌های خردسال و بچه‌های دبستانی صحبت کنید؟ راهکارها و راهنمایی‌های زیر در این زمینه به شما کمک می‌کند:

مختصر و با آرامش صحبت کنید: یک کودک پیش‌دبستانی ممکن است سؤالی را بپرسد که ارتباط اندکی با آن فاجعه‌ٔ خاص داشته باشد، مثلاً «وقتی آدم‌ها می‌میرن چی می‌شه؟» هرچند شما می‌توانید از سؤال او به عنوان سکوی پرشی برای صحبت در مورد مرگ استفاده کنید، اما در این مورد، کودک نگران وضعیت خودش است، یعنی دغدغهٔ اصلی کودک این است که «آیا من در امان هستم؟» بنابراین به او اطمینان دهید که او، شما و سایر اعضای خانواده نیز در امنیت هستید. یکی از جمله‌های مهمی که او به شنید‌ش نیاز دارد این است: «همه‌ٔ ما حالمون خوبه و خوب هم می‌مونه».

احساساتش را تأیید کنید: در برابر این وسوسه که به کودکتان بگویید: «ناراحت، عصبانی یا نگران نباش!» مقاومت کنید. وقتی شخصی این حرف را به خود شما می‌زند احساس بهتری پیدا می‌کنید؟ احساسات او نیز واقعی است و باید بتواند آنها را ابراز کند. در عوض، می‌توانید بگویید: «من می‌دونم که ممکنه احساس نگرانی کنی، چون در مورد اون سیل بزرگ چیزهای زیادی شنیدی. اما خوشبختانه ما اینجا سیل نداریم و هیچ آبی نمی‌تونه به خونه‌ٔ ما برسه».

از این رویداد برای آموزش همدلی استفاده کنید: ممکن است یک کودک پیش‌دبستانی شنیده و درک کرده باشد که حمله‌ٔ تروریستی به دلیل عصبانی شدن یک فرد یا برخی افراد بوده است. به او یادآوری کنید که مردم برای ابراز خشم نباید از خشونت استفاده کنند. مثلاً بگویید: «همه گاهی اوقات عصبانی می‌شن، اما ما سعی می‌کنیم به دیگران آسیب نرسونیم. ما سعی می‌کنیم از کلمات برای حل مشکلاتمون استفاده کنیم.»

به او بگویید بزرگسالان در تلاشند تا امنیت او و دیگران را حفظ کنند: برای کودکان خردسال و پیش‌دبستانی معمول است که فرض کنند بروز فاجعه‌ای در جای دیگری از جهان می‌تواند بعدش بر سر آنها و خانواده‌هایشان بیاید. به عنوان بزرگسال، گاهی اوقات سخت است که با وجود نگرانی‌های خودمان در مورد پرواز با هواپیما، یا حتی زندگی در منطقه‌ای زلزله‌خیز، آرامش داشته باشیم و به دیگران اطمینان خاطر بدهیم. اما شما می‌توانید به خودتان یادآوری کنید و به فرزندتان بگویید افراد زیادی برای حفظ امنیت ما تلاش می‌کنند. دربارهٔ کارهایی که همهٔ آدم‌ها و بزرگ‌ترها برای جلوگیری از حوادث بعدی انجام می‌دهند صحبت کنید. یک فاجعه ممکن است باعث شود که بچۀ دبستانی مقدار از اعتمادش به توانایی بزرگسالان اطرافش را از دست بدهید اما می‌توانید به او بگویید: «من هر جا بدونم خطری هست، مراقبت هستم. بعضی‌وقت‌ها ما از خطرهای تازه‌ای باخبر می‌شیم، برای همین از اون بعد توی اون موقعیت‌ها هم مراقبت هستیم».

آماده باشید تا موضوع را بارها و بارها مرور کنید: تعجب نکنید اگر کودک شما به طور مکرر همین سؤالات را می‌پرسد. او هنوز ماندگاری و همیشگی بودن را نمی‌فهمد، بنابراین حتی اگر در مورد مرگ‌ آدم‌ها یا ریزش ساختمان‌ها شنیده باشد، انتظار دارد همه چیز به زودی و به شکل جادویی به حالت عادی برگردد و وقتی این اتفاق نمی‌افتد ممکن است گیج شود. ممکن است مدام در مورد اوضاع سؤال کند، به ویژه اگر ببیند که آن وضعیت ادامه دارد.

به پیش‌واز نروید: بدون دلیل دربارهٔ این وقایع صحبت نکنید. اگر مطمئن هستید که کودک پیش‌دبستانی شما در مورد این وقایع چیزهای اندکی شنیده و به خاطر آنها دچار شوک و استرس نشده است، مسئله را با او مطرح نکنید. در سن او ایرادی ندارد که از رویدادهای ترسناک محلی، ملی یا بین‌المللی بی‌خبر باشد.

درک کودکتان را بسنجید: به خاطر داشته باشید که درک و فهم فرزندتان ممکن است آن‌قدری که به نظر می‌رسد نباشد. بچه‌های دبستانی اغلب پخته‌تر از آنچه هستند به نظر می‌رسند. مثلاً اگر بچه‌ای که در یک ناحیۀ کویری زندگی می‌کند تصاویری از بمباران در کشوری ببیند، ممکن است کاملاً متوجه نشود که تصاویر تلویزیون مربوط به عراق، در جایی دور از خانۀ او هستند. سعی کنید به شکلی با ملاحظه فهم او از وقایع اخیر را بسنجید تا بتوانید هر گونه سوء‌تفاهمی را برطرف کنید.

از دلداری غیرکلامی استفاده کنید: برخی از بهترین سرنخ‌های شما در مورد سطح اضطراب کودکتان به صورت غیرکلامی از طریق بازی، الگوی خواب و غذا خوردن و این‌که آیا نالان یا چسبنده به شما شده یا از جهت‌های دیگر پسرفت کرده است یا نه، ظاهر می‌شود. مهم است که شما نیز به شکل غیرکلامی پاسخ دهید. اگر به نظر نگران است، از بغل و بوسه‌های اضافی کمک بگیرید. مهم‌تر از همه، سعی کنید به روال عادی زندگی خود پایبند باشید تا احساس امنیت او را در زندگی آشنای روزمره تقویت کنید.

کمکش کنید تا اقدامات ملموسی انجام دهد: برای بسیاری از بچه‌ها و بزرگسالان، واکنش ملموس و عملی به یک فاجعه به کاهش اضطراب کمک می‌کند. فرزندتان می‌تواند چیزی بفروشد و پول آن را به هلال احمر یا خیریه اهدا کند یا نامۀ تشکری برای آتشنشان‌ها و نیروهای پلیس بنویسد و این اقدامات می‌تواند برای کودکان فوق‌العاده آرامش‌بخش باشد. این کارها به بچه‌ها کمک می‌کنند که حسی از تعلق به اجتماع پیدا کنند، یعنی اجتماع آن سوی محله‌شان و به شکل مثبتی با افرادی که هرگز ندیده‌اند، همذات‌پنداری کنند و حس همدردی و همدلی پیدا کنند. تبدیل اضطراب بچه‌ها به کارهای خیریه تأثیرات مهم مثبتی بر رشد و تکامل آنها دارد.

با کودکانی که هنوز نمی‌توانند حرف بزنند بازی کنید: حتی اگر کودک شما برای پرسیدن سؤالات مشخص یا ابراز احساساتش خیلی کوچک است، باز هم امکان دارد از جو اطرافش ترسیده یا نگران باشد. برای کمک به یک کودک خردسال در نشان دادن احساساتش، روی زمین بنشینید و بازی را شروع کنید. اجرای نمایش‌های عروسکی، نقاشی و خواندن کتاب می‌تواند به کودکان کوچک کمک کند تا این احساسات را بیرون بریزند. اگر کودک شما نقاشی می‌کشد و بعد می‌خواهد آنها را پاره کند، اشکالی ندارد. این یک روش کاملاً طبیعی و فیزیکی برای مواجهه با درماندگی و اضطراب است.

به توانایی خودتان در کمک اطمینان داشته باشید: به عنوان یک والد، این چالش را دارید که هرچند خودتان هم احساس ناامنی می‌کنید، به فرزندتان کمک کنید تا احساس امنیت کند. به یاد داشته باشید که محدود کردن دسترسی به گزارش‌های خبری تکراری و ترسناک، پایبند بودن به روتین‌های آرامش‌بخش زندگی و یافتن راه‌های مشخص برای کمک به بازماندگان حوادث، مانند اهدای لباس‌های اضافی و وسایل خانه به افرادی که خانه‌ٔ خود را از دست داده‌اند، کمک به خیریه‌ها و موارد مشابه، به شما و همچنین فرزندتان اطمینان خاطر می‌دهد و وقتی به خودتان کمک می‌کنید تا با تروما روبه‌رو شوید، به فرزندتان نیز کمک خواهید کرد. یادمان باشد کودکان فوق‌العاده مقاوم و انعطاف‌پذیر هستند و با حمایت خوب، بیشتر کودکان با اتفاقات ترسناک و فجایع، خوب کنار می‌آیند.

بچه‌ها چه می‌پرسند و والدین باید چه جوابی بدهند؟

کودکان سؤالات زیادی می‌پرسند و وقتی چیزهایی شبیه فجایع مختلف را بشنوند یا ببینند، ممکن است پاسخ به پرسش‌هایشان سخت‌تر هم بشود. برخی از گفته‌های کودکان و جواب‌هایی که می‌توانید به کودکتان بدهید شامل موارد زیر است:

«چرا گریه می‌کنی؟»

شما می‌توانید به فرزند خود بگویید: «من ناراحتم، چون بعضی از مردم خیلی صدمه دیدن». اگر سؤالات دیگری هم دارد، هرچه ساده‌تر به آنها پاسخ دهید. اما به یاد داشته باشید که یک کودک خردسال و پیش‌دبستانی اگر ببیند شما از یک اتفاق مرموز که او اصلاً نمی‌فهمد شوکه یا وحشت‌زده شده‌اید، ناراحت خواهد شد. پس سعی کنید شدیدترین واکنش‌های خود را برای مواقعی که او حضور ندارد نگه دارید.

«چرا آدم‌ها مُردن؟»

بیشتر پاسخ‌های یک کودک خردسال به اخباری که شنیده، ممکن است صرفاً تلاش برای فهمیدن آنچه واقعاً اتفاق افتاده است باشد. انتظار سؤالات زیادی داشته باشید. مثلاً «چرا اون هواپیما سقوط کرد؟»، «چرا اون رودخونه طغیان کرده؟»، «چرا ساختمون‌ها خراب شدن؟» پاسخ‌های خود را تا حد ممکن سرراست و ساده نگه دارید. مثلاً جواب دهید: «هواپیما سقوط کرد، چون مشکلی توی موتورش وجود داشت»، «بارون به قدری زیاد بود که رودخونه نمی‌تونست همه‌اش رو نگه داره و مقداری از آب رفت توی خشکی»، «زمین طوری لرزید که ساختمون‌ها دیگه نتونستن سر پا بمونن». سپس تأکید کنید که فاجعه‌هایی مانند این فوق‌العاده کم هستند.

«چی شده؟»

دبستانی‌ها، مخصوصاً بزرگ‌ترهایشان مثل بزرگسالان اطلاعات بیشتری می‌خواهند تا بتوانند موقعیت ترسناک را بفهمند و کنترل بیشتری بر آن داشته باشند. اطلاعات کلی را به این شکل فرزندتان بدهید و بگویید: «یه نفر که واقعاً از اون سیاستمدار بدش میومد اون رو کشت. یه این می‌گن ترور». بپرسید که آیا سؤال دیگری نیز دارد یا نه. هرچه فرزندتان بزرگ‌تر باشد، جزئیات بیشتری می‌خواهد. پس پاسخ‌های صادقانه اما مختصری بدهید ولی نه به بچه‌های کوچک‌تر از دبستان!

«چرا خونه‌ها رو محکم نکردن که خراب نشن؟»

بچۀ دبستانی شما ممکن است عصبانی باشد که نه او و نه بزرگسالان اطرافش نتوانسته‌اند از فاجعه جلوگیری کنند، خواه یک عملیات تروریستی باشد خواه عواقب یک زلزله. می‌توانید به او بگویید: «همۀ ما می‌گیم کاش کاری برای جلوگیری از این فاجعه انجام داده بودیم و الان آدم‌های زیادی دارن به کسانی که آسیب دیدن کمک می‌کنن و دنبال راه‌هایی هستن که از تکرار این اتفاق جلوگیری کنن».

«تقصیر کی بوده؟»

بچه‌ها مانند بزرگسالان ممکن است بخواهند مقصری را پیدا کنند که بتوانند سرزنش کنند، خواه این مقصر خدا باشد یا یک جانی. به فرزندتان بگویید که احساس عصبانیت طبیعی است، اما به او بیاموزید که نگرش کلیشه‌ای و قالبی نداشته باشد. مثلاً بگویید: «آدم‌هایی که به مردم شلیک کردن مثل بقیه فکر نمی‌کنن، حتی مثل بقیۀ مردم کشور خودشون. ما همه سعی می‌کنیم برای کمک به همدیگه جمع بشیم، نه این‌که همدیگر رو سرزنش کنیم».

«مامان‌بزرگ و بابابزرگ حالشون خوبه؟»

کودکان در هر سنی که باشند معمولاً خطری فوری را برای خود و عزیزانشان متصور می‌شوند. به عنوان مثال، کودک پیش‌دبستانی شما نمی‌فهمد مادربزرگ و پدربزرگ در جایی بسیار دور از محل فاجعه زندگی می‌کنند. پس به او اطمینان خاطر بدهید و بگویید: «بله، حال اونها خوبه. اونها از جایی که این اتفاقات بد افتاده خیلی دور هستن. دوست داری همین حالا با تلفن باهاشون تماس بگیری و حرف بزنی؟»

«یه چیزی زیر تختمه!»

کودکانی که در مورد حوادث ناراحت‌کننده شنیده‌اند ممکن است از غریبه‌ها، هیولاها، تاریکی یا سایر ناشناخته‌ها بترسند. از این گذشته، تعمق در این شبح‌ها و موجودات خیالی آسان‌تر از مفاهیمی مثل تروریسم یا بلایای طبیعی است. به او در مورد ترسش اطمینان بدهید و بگویید: «نه، هیچ هیولایی زیر تخت تو یا هیچ جای دیگه‌ای وجود نداره. بیا با هم نگاه کنیم تا ببینی که هیولاها واقعی نیستن». نیازی به توضیح در مورد هیولاهای دنیای واقعی نیست. کودکتان فقط می‌خواهد شما به او اطمینان بدهید که امشب در رختخواب خود امنیت دارد. همچنین یادتان باشد هرگز به ترس‌هایش نخندید.

دیگر سؤالات مرتبط می‌تواند شامل اینها باشد: «من چیزیم نمی‌شه؟»، «ساختمون دفتر شما هم می‌ریزه؟»، «اگه آدم‌ بدها بیان، به بچه‌ها هم تیراندازی می‌کنن؟»، «تو مجبور نیستی بری با اونا بجنگی، درسته؟» به فرزندتان اطمینان دهید که این نوع تراژدی‌ها بسیار نادر است. بگویید: «نه، این چیزها زیاد اتفاق نمی‌افته. به همین دلیله که تبدیل به تیتر خبری می‌شن. آدم بدها زیاد به شما یا بچه‌های دیگر فکر نمی‌کنن و من اینجا پیشت هستم. زندگی ما تغییری نمی‌کنه».

همچنین مطلب مادرشو در مورد کابوس‌های کودکان را بخوانید.

با دوستانتان به اشتراک بگذارید

مقاله مرتبط