سؤالات کودکان دو تا چهار سال در مورد مرگ و جوابهای والدین
بچهها همیشه سؤال میپرسند، چون میخواهند و لازم است بدانند. پاسخ به برخی پرسشهای آنها ساده و برخی سخت و دشوار است. یکی از این موارد سخت پرسشهای بچهها در مورد مرگ است. بچهها در رویارویی با مرگ چه میپرسند و ما چه پاسخی باید بدهیم؟ در این مطلب با برخی از متداولترین سؤالات بچهها دربارهٔ مرگ و راهنماییهایی برای پاسخ به آنها به شکلی قابل فهم برای کودکان خردسال آشنا شوید.
آنچه باید در مورد درک کودک از مرگ بدانید
هنگامی که بالاخره سؤالات کودک در مورد مرگ مطرح میشوند، حالا یا به دلیل اینکه شخصی نزدیک به کودک خردسال شما فوت کرده است یا او در تلاش برای درک مفهوم مرگ است، امکان دارد شما در مورد بهترین شکل پاسخگویی کاملاً گیج و سردرگم شوید.
اول این را بدانید که هیچ پاسخ «کامل و بینقصی» وجود ندارد، مهمترین چیز این است که به سؤالات فرزندتان تا حد امکان صبورانه، ساده و باملاحظه پاسخ دهید و درک کنید که نگرانیها و واکنشهای او با نگرانی و ترس شما تفاوت خواهد داشت.
انتظار این را هم داشته باشید که مجبور شوید جوابهای خود را بارها و بارها تکرار کنید و اطمینان خاطر و قوت قلب زیادی به او بدهید که شما هستید تا او را دوست داشته باشید و از او مراقبت کنید.
این را هم یادتان باشد که اگر کودک شما هنوز کنجکاوی و پرسشی در مورد مرگ ابراز نکرده، بهتر است توضیحات خود را برای زمانی که این کار را میکند نگه دارید و خودتان پیشقدم نشوید.
پاسخ به سؤالات کودک دو تا چهار ساله در مورد مرگ
اینجا برخی از متداولترین سؤالات بچههای دو تا چهار یا پنج ساله دربارهٔ مرگ، به علاوه راهنماییهایی برای پاسخ به آنها به شکلی قابل فهم برای بچهها تا سن پیشدبستانی آمده است:
مرده یعنی چی؟
از آنجا که یک کودک خردسال تکان نخوردن یک جسم و وجود نداشتن فعالیت بدنی را درک نمیکند، ممکن است پس از مرگ افرادی که میشناسد، سؤالاتی در رابطه با نحوهٔ ادامهٔ عملکرد و فعالیت بدنی آنها بپرسد. مثلاً از شما بپرسد: «بابابزرگ چطوری رفته بهشت؟» یا «اونجا چی میخوره؟»
خیلی آرام و دور از ایجاد هیجان برایش توضیح دهید: «مرده، به این معنیه که اون آدم یا اون حیوون نفس نمیکشه و بدنش دیگه کار نمیکنه. اونها غذا نمیخورن و نمیخوابن یا احساس سرما یا گرما نمیکنن. گیاهان هم میمیرن، همهٔ موجودات زنده میمیرن. اما معمولاً مردم و حیوانات فقط وقتی خیلی پیر شده باشن میمیرن.»
تو کی میمیری؟
کودکان اغلب سؤالاتی مطرح میکنند که در لحظهٔ اولی که میشنوید ممکن است به نظرتان تکاندهنده یا بیرحمانه باشد، اما منظور واقعی کودک خردسال شما در واقع این است: «در اون صورت کی از من مراقبت میکنه؟»
حتی اگر او مستقیماً سؤالی نپرسد، عاقلانه است و هیچ ضرری ندارد که نگرانی او در مورد ثبات زندگیاش در آن وضعیت را پیشبینی کنید. به عنوان مثال میتوانید بگویید: «من میخوام تو بدونی که من قصد دارم تا وقتی خیلی خیلی پیر شده باشم و همهٔ شما بزرگ شده باشید، اینجا بمونم.»
اگر از دست دادن هر شخصی، به ویژه پدر کودک باعث شده که از او بشنوید: «بابا وقتی نینی بودم من رو محکم بغل میکرد.» این یعنی اگر فرزند شما خاطراتی از دوران نوزادیاش بیان میکند که مسلماً نمیتواند به یاد بیاورد، یادتان باشد هیچ نیازی نیست حرفش را اصلاح کنید، پس به او و نگویید: «تو که یادت نیست!»، چون این حرفهایش فقط به معنی است که عزیز از دست رفته برای او واقعی است و داستانها و گفتههایی شبیه این حرفش، تسکین و آرامش فوقالعاده زیادی به او میبخشد.
تقصیر منه؟
در سن خردسالی و پیشدبستانی، بچهها سراپا خودبینی و منیت هستند و معتقدند که افکار و اعمال آنها بر همهٔ چیزهای پیرامونشان تأثیر میگذارد. اگر کودک به خاطر خراب کردن یکی از اسباببازیهایش از سگ شما عصبانی شده و حتی گفته باشد: «میکشمت!» و چند هفته بعد سگ بمیرد، به راحتی ممکن است فکر کند که تقصیر اوست و او باعث مردن سگ شده است.
اگرچه فرزند خردسال شما احتمالاً آن را با صدای بلند نمیگوید، اما احساس گناه در این شرایط رایج و معمول است و ارزشش را دارد که اگر این حدس را میزنید، موضوع را پیشبینی و با او مطرح کنید. حتی اگر او هرگز چنین فکرهایی را بیان نکند به او اطمینان خاطر بدهید: «میخوام بدونی که سگمون مرد، چون خیلی پیر بود و بدنش دیگه خیلی خوب کار نمیکرد. هیچکدام از ما کاری نکردیم که باعث این اتفاق شده باشه.»
چرا خاله گریه میکنه؟
شاید اول فکر کنید چون تازه توضیح دادهاید که عزیزتان درگذشته، چنین سؤالی از طرف کودک ممکن است عجیب به نظر برسد. اما درک کودک خردسال شما هنوز خیلی سطحی است و برای درک احساسات اطرافیانش به کمک نیاز دارد. پس مثلاً بگویید: «دایی فوت شده و دیگه برنمیگرده و خاله گریه میکنه، چون خیلی دلش براش تنگ شده.»
بابابزرگ کی برمیگرده؟
سؤالات مرتبط شامل چیزهایی مانند این خواهد بود: «میتونیم با ماشین بریم بهشت بابابزرگ رو ببینیم؟» اگرچه مرگ را ظاهراً هزار بار توضیح دادهاید، اما کودک خردسال هنوز قطعیت و همیشگی بودن آن را درک نمیکند.
تا آنجا که میتوانید صبورانه توضیح دهید، مثلاً بگویید: «یادت بیاد که بابابزرگ فوت کرده. اون نمیتونه برگرده و ما نمیتونیم بریم پیشش. نمیاد اینجا اما ما وقتهایی رو که اینجا بوده یادمون میمونه.»
نینی وقتی مرد دردش اومد؟
مرگ یک نوزاد تازه متولدشده یا سقط جنین میتواند برای بچهها بسیار گیجکننده باشد. در جواب این پرسش به او بگویید: «نه، نینی فقط رشدش متوقف شده و دیگه چیزی احساس نمیکنه. بابا و من خیلی خیلی غمگین هستیم، اما ما هنوز سالم هستیم. تو هم هستی و پیش مایی.»
پاسخ به همین سؤال برای یک کودک پیشدبستانی میتواند با توجه به نیازش برای بیشتر دانستن کمی طولانیتر باشد. مثلاً: «بعضی از نوزادها برای رشد مناسب خیلی ضعیفن، بنابراین متولد نمیشن. این زیاد اتفاق نمیافته، بیشتر نوزادها درست مثل خودت بزرگ و قوی میشن». یادتان باشد این پاسخ را به کودکان کوچکتر ندهید، چون برایشان زیاد قابل درک نیست.
عمو کار بدی کرده بود که مرد؟
سعی کنید مطمئن شوید که کودک شما هرگز مرگ را با تنبیه و مجازات معادل نمیکند: «نه، اصلاً اینطور نیست. عمو توی یه تصادف ماشین که خیلی شدید بود فوت کرد، اما تقصیر اون نبود که مرد و به خاطر این نبود که کار بدی کرده باشه.»
مامانبزرگ میتونه یه بابابزرگ دیگه پیدا کنه؟
از آنجا که بزرگسالان اغلب میتوانند چیزهایی را مثل اسباببازیها یا وسایل مختلف تعمیر یا جایگزین کنند و کودکان این موارد را میبینند و میدانند، ممکن است در مورد جایگزینی یک فرد فوتشده نیز کنجکاو باشند، به ویژه اگر آنها اطرافیانی داشته باشند که دوباره ازدواج کردهاند یا حتی اگر خود شما ازدواج مجدد داشتهاید.
در چنین شرایطی واقعیتها را با ملایمت برایش بگویید. یکی از پاسخها برای چنین سؤالی این است: «مامانبزرگ اگه بخواد ممکنه یه روزی دوباره ازدواج کنه و شوهر جدیدی داشته باشه، اما خود پدربزرگ فوت کرده و دیگه نمیتونه برگرده.»
پاسخ به سؤالات کودک پنج ساله در مورد مرگ
علاوه بر موارد بالا، کودکان پیشدبستانی و پنج ساله ممکن است بیشتر از سؤالات فوق را بپرسند. پس علاوه بر آنها، جواب سؤالات متداول و پیچیدهتر کودک پیشدبستانی خود را هم بدانید:
وقتی میمیری چی میشه؟
این سؤال را کودکان کوچکتر از پنج سال اغلب نمیپرسند، اما در جواب این سؤال یک کودک پنج ساله یا پیشدبستانی میتوانید بگویید: «کسی که میمیره نمیتونه به زندگی برگرده»، یا «اون دیگه نفس نمیکشه و بدنش دیگه کار نمیکنه. اون غذا نمیخوره، نمیخوابه و احساس سرما یا گرما نمیکنه. معمولاً مردم و حیوونها فقط زمانی که خیلی پیر شدن میمیرن».
مراسم ختم یا خاکسپاری چیه؟
این مورد را هم کودکان کوچکتر احتمالاً نمیپرسند، اما در جواب یک کودک پیشدبستانی به چنین سؤالی میتوانید بگویید که: «مراسم خاکسپاری یا ختم، مراسمیه که به همۀ ما کمک میکنه آدم فوتشده رو به خاطر بسپریم و یه راهیه برای نشون دادن عشقمون به اون آدم. بدن اون شخص اونجاست، اما یادت باشه که اون مرده، نخوابیده». همچنین برای توضیح بیشتر در صورت سؤالات بیشتر کودکتان بگویید: «آدمهایی که به مراسم خاکسپاری میان ممکنه گل بیارن و خیلی از اونها غمگین هستن و حتی گریه میکنن».
من کی میمیرم؟
جواب این پرسش هم برای کودکان پنج ساله است. در جواب یک کودک پیشدبستانی به چنین سؤالی میتوانید بگویید: «ما دقیقاً نمیدونیم که هر کس کی میمیره، اما بیشتر ما مدت خیلی خیلی طولانی زندگی میکنیم. من انتظار دارم که تو تا وقتی خیلی پیر بشی زندگی کنی».
مطلب مادرشو در مورد کودکان دبستانی دربارهٔ مرگ چه میپرسند؟ را ببینید.