چطور با کودکان در مورد جنگ صحبت کنید و چگونه به آنها احساس امنیت بدهید
اخبار، تلویزیون و همه جای دنیا پر است از صحنههای جنگ شامل تیراندازی به مردم و بمباران. بچهها این چیزها را میبینند و به شدت نگران و مضطرب میشوند. اما ما باید چه کار کنیم؟ آیا باید در مورد جنگ با کودکانمان صحبت کنیم؟ و واقعاً چطور با بچهها در مورد جنگ حرف بزنیم و چگونه به آنها احساس امنیت بدهیم؟ در این مطلب با نحوهٔ صحبت کردن و توضیح جنگ به کودکان آشنا شوید.
درک کودک از جنگ چقدر است؟
درگیر شدن کشورها در جنگ میتواند تأثیر عمیقی روی کودکان بگذارد. حتی اگر درگیری هزاران کیلومتر با شما فاصله داشته باشد، باز هم نیاز عمیق کودک پیشدبستانی به دیدن جهان به عنوان مکانی امن و قابل پیشبینی را تضعیف میکند. علاوه بر این، اگر یکی از اقوام و عزیزان یا هر شخصی که او میشناسد به خدمت سربازی فراخوانده شود، ممکن است نگرانی عمیقی در مورد امنیت او پیدا کند.
کودکان در این سن به درگیریهای مسلحانه واکنشهای مختلفی دارند. اگر کودک نوپا یا پیشدبستانی شما مستقیماً تحت تأثیر جنگ قرار نگرفته باشد و در معرض تصاویر مکرر تلویزیونی از نبرد یا شهرهای ویرانشده با بمبها قرار نگرفته باشد، ممکن است واکنش اندکی داشته باشد یا هیچ واکنشی نداشته باشد.
یک بچۀ دبستانی نیز ممکن است طیفی از واکنشها را داشته باشد. اگر به طور مستقیم تحت تأثیر این رویداد قرار نگرفته باشدو در معرض تصاویر تلویزیونی مکرر از آن قرار نگرفته باشد یا در مدرسه چیزهای ترسناکی نشنیده باشد، ممکن است به آن نسبتاً بیاعتنا باشد. اما بچۀ کلاس دوم یا سوم ممکن است به شکل غافلگیرانهای به آن توجه نشان دهد و میتواند سؤالات زیادی داشته باشد.
در واقع، کودکی در این سن احتمالاً بیش از هر چیز، به ناراحتی والدینش واکنش نشان میدهد. مهم است که سعی کنید وقتی فرزندتان کنار شما است احساسات خود را کنترل کنید و به او اطمینان دهید که در امان است. یکی از بهترین کارهایی که میتوانید انجام دهید محدود کردن قرارگیری کودک در معرض اخبار تلویزیون است. خبرهای تکراری استرس یک کودکبچه را افزایش میدهد و ممکن است او را گیج کند، به شکلی که فکر کند یک واقعۀ منفرد زمان جنگ بارها و بارها اتفاق افتاده است.
کودکانی که همزمان با جنگ با تروماهای دیگری مانند طلاق والدین یا مرگ یکی از اعضای خانواده روبهرو هستند، بیشتر در معرض ریسک اضطراب هستند. همچنین حتی اگر همۀ چیزهای دیگر زندگی کودک خوب و سر جایش باشد ولی او متوجه احساسات اضطرابی شما یا افراد مهم اطرافش شده است یا آنقدر اطلاعات بشنود که بترسد و نگران شود، احتمالاً علائم پسرفت را نشان میدهد، یعنی ممکن است کوچکتر از سن خود رفتار کند، ناله کند یا بیشتر به شما بچسبد، در یادگیری استفاده از توالت پسرفت کند، نیمهشبها بیشتر بیدار شود، خواب بد ببیند یا از دلدرد شکایت کند. همچنین ممکن است در کلاس درس یا حین ورزش تمرکزش را از دست بدهد. اینها برای شما ناراحتکننده و دردسرساز است، اما واکنشهایی نرمال به اضطراب در دورۀ کودکی است. او در تلاش است تا به دورانی برگردد که جوانتر بود و احساس امنیت بیشتری میکرد.
فرزندتان را مرتب در آغوش بگیرید و نوازش کنید. در صورت تمایلش، او را به خوابیدن با عروسک محبوبش یا خوابیدن با چراغ خواب روشن تشویق کنید، یا حتی اگر احساس نیاز کرد و شما مشکلی با آن ندارید، بگذارید به تخت شما بیاید، حتی اگر شش ماه پیش تصمیم گرفت برای چنین کارهایی خیلی بزرگ شده است. اگر مشکوکید که او احساسات واقعیاش را ابراز نمیکند، گوش به زنگ علائم غیرکلامی اضطراب مانند اختلال در الگوی خواب، خطخطیها و نقاشیهای خشمگین یا غمانگیز، گوشهگیری غیرمعمول یا بازی پرخاشگرانه با سایر کودکان باشید.
سالهای اوج آسیبپذیری ناشی از تروما شش تا 10 سالگی است. این زمانی است که بچهها دسترسی مستقلتری به اطلاعات دارند، زیرا خارج از خانه و در مدرسه هستند. همچنین، دلگرمیهای سادهای که برای کودکان خردسال جواب میدهد برای بچههای بزرگتر قابل باور نیست. در نهایت، مغز آنها از نظر فیزیکی آنقدر رشد نکرده است که بتواند برانگیختگی و ترس را بفهمد یا مدیریت کند. برای مثال یک بچۀ دبستانی آنقدر بزرگ شده که بفهمد مرگ دائمی است، اما آنقدر بزرگ نیست که بداند با وجود تصاویری که الان از یک خیابان بمبارانشده در آن سر دنیا دید، محلۀ او امن و بیخطر است.
در چنین مواقعی، یکی از بزرگترین فقدانها غیر از مرگ انسانها، از دست دادن حس کنترل داشتن است. کودکان تقریباً هیچ کنترلی روی زندگی خود ندارند و وقتی میبینند که والدینشان نیز کنترلی ندارند، وضعیت برای آنها بسیار ترسناک میشود. بنابراین والدین، حتی اگر ناراحت باشند، باید مقداری قدرت کنترل نشان دهند. مهمترین حوزه برای اعمال کنترل، برنامۀ روتین خانه است. وعدههای غذایی یا چرت روزانه را جا نیندازید. طبق معمول برای بازی به پارک بروید، او را به موقع بخوابانید و مطمئن شوید که مراقبان دیگر نیز نظم معمول روز را دنبال میکنند. شما باید مطمئن شوید که کودکتان احساس امنیت میکند و ایجاد احساس امنیت کاری است که همین برنامههای روتین زندگی انجام میدهند.
در مورد اختلال استرس پس از سانحه یا PTSD در کودکان بیشتر و کامل بدانید.
در مورد جنگ چگونه با کودکتان صحبت کنید؟
کوتاه و با اطمینان توضیح دهید
یک کودک پیشدبستانی ممکن است سؤالی را بپرسد که فقط اندکی با یک فاجعۀ خاص ارتباط دارد. مثلاً «وقتی آدمها میمیرن، چی میشه؟». میتوانید از سؤال او به عنوان سکوی پرشی برای صحبت در مورد مرگ استفاده کنید، اما دقت کنید، چون در این مورد نگرانی اصلی او این است که «آیا من در امان هستم؟» به فرزندتان اطمینان دهید که او و همچنین شما و سایر اعضای خانواده نیز در امن و امان هستید. «همۀ ما خوبیم و حالمون خوب میمونه» کلمات مهمی هستند که کودکتان به شنیدنشان نیاز دارد.
احساساتش را به رسمیت بشناسید
در برابر این وسوسه که بگویید: «نگران نباش» مقاومت کنید. آیا وقتی شخصی این حرف را به شما میزند، احساس بهتری پیدا میکنید؟ احساسات کودک شما نیز واقعی است و باید بتواند آنها را ابراز کند. در عوض، میتوانید بگویید: «من میدونم ممکنه احساس نگرانی کنی، چون شنیدی که سربازها دارن میجنگن. اما اون اتفاق خیلی خیلی دور از اینجاست».
کودکتان را مطمئن کنید که امنیت دارد
به او بگویید که بزرگسالان در تلاشند تا امنیت او و دیگران را حفظ کنند. برای کودکان پیشدبستانی معمول است که تصور کنند جنگی در نقطۀ دیگری از جهان میتواند به آنها و خانهشان نزدیکتر شود. به عنوان بزرگسال، گاهی اوقات سخت است که جدا از نگرانیهای خودمان در مورد جنگی جاری و ضدحملههای محتمل در خاک خودمان، آرامش داشته باشیم و به دیگران اطمینان خاطر بدهیم. اما شما میتوانید به فرزندتان بگویید و به خود یادآوری کنیدکه افراد زیادی برای حفظ امنیت ما تلاش میکنند.
دربارۀ کارهایی که همه، از ارتش گرفته تا پلیس برای محافظت از ما و پایان دادن سریع به جنگ انجام میدهند، صحبت کنید. این گروه محافظ امنیت شامل شما نیز هستید، یعنی «والدین کودک». اقدامات جنگی میتواند باعث شود که بچۀ دبستانی اعتماد خود به توانایی بزرگسالان اطرافش در دور نگه داشتن اتفاقات بد را از دست بدهد اما میتوانید به او بگویید: «من هر جا بدونم خطری هست، مراقبت هستم. بعضی وقتها ما از خطرهای تازهای باخبر میشیم. برای همین از اون به بعد توی اون موقعیتها هم مراقبت هستیم».
آماده باشید تا بارها به موضوع برگردید
تعجب نکنید اگر کودک شما به طور مکرر همین سؤالات را میپرسد. او هنوز ماندگاری و همیشگی بودن را نمیفهمد، بنابراین حتی اگر در مورد مرگها یا بمباران شنیده باشد، انتظار دارد همه چیز به زودی و به شکل جادویی به حالت عادی برگردد و وقتی این اتفاق نمیافتد ممکن است گیج شود. او ممکن است مدام در مورد اوضاع سؤال کند، به ویژه اگر ببیند که وضعیت ادامه دارد.
در مورد همه چیز توضیح ندهید
شما میتوانید در این مورد صحبت نکنید، اما در شرایطی خاص! مثلاً اگر مطمئنید که کودک شما در مورد این جنگ چیز زیادی نشنیده است، مسئله را با او مطرح نکنید. در سن کم ایرادی ندارد و در واقع مصلحت است که بچهها از رویدادهای ترسناک بینالمللی بیخبر باشند.
درک کودکتان را بسنجید
به خاطر داشته باشید ممکن است درک فرزندتان آنقدری که به نظر میرسد، نباشد. بچههای دبستانی اغلب پختهتر از آنچه هستند به نظر میرسند. اگر بچهای که در یک ناحیۀ کویری زندگی میکند تصاویری از بمباران بغداد ببیند، ممکن است کاملاً متوجه نشود که تصاویر تلویزیون مثلاً مربوط به عراق است و فکر میکند خیلی نزدیکتر به خانۀ او هستند». سعی کنید به شکلی باملاحظه فهم او از وقایع اخیر را بسنجید تا بتوانید هر گونه سوءتفاهم را برطرف کنید.
از دلداری غیرکلامی استفاده کنید
برخی از بهترین سرنخهای شما در مورد سطح اضطراب کودکتان به صورت غیرکلامی ظاهر میشود؛ از طریق بازی، الگوی خواب و غذا خوردن و اینکه آیا او نالان یا چسبنده به شما شده یا از جهتهای دیگر پسرفت کرده است یا نه. مهم است که به شکل غیرکلامی نیز پاسخ دهید. اگر به نظر نگران است، بغل و بوسههای اضافی را به کمک بگیرید. مهمتر از همه، سعی کنید به روتین نرمال زندگی خود پایبند باشید تا احساس امنیت او را در زندگی آشنای روزمره تقویت کنید.
کمکش کنید تا اقداماتی ملموس انجام دهد
برای بسیاری از بچهها و حتی بزرگسالان، پاسخ ملموس و عملی به یک فاجعه به کاهش اضطراب کمک میکند. فرزندتان میتواند لیموناد بفروشد و پول آن را به یک سازمان بشردوستانه اهدا کند یا نامۀ تشکری برای یک پلیس بنویسد یا به درست کردن شام برای خانوادۀ دوستی که پدرشان برای سربازی اعزام شده است، کمک کند. این اقدامات میتواند فوقالعاده آرامشبخش باشد. آنها به بچهها کمک میکنند که حسی از تعلق به اجتماع پیدا کنند؛ اجتماع آن سوی محلهشان.و به شکل مثبتی با افرادی که هرگز ندیدهاند، همذاتپنداری کنند و حس همدردی و همدلی پیدا کنند. تبدیل اضطراب بچهها به کارهای خیر تأثیرات مهم مثبتی روی رشد و تکامل آنها دارد.
به توانایی خود در کمک کردن اطمینان داشته باشید
به عنوان یک والد، این چالش را دارید که با وجود اینکه خودتان احتمالاً احساس ناامنی میکنید، به فرزندتان احساس امنیت بدهید. به یاد داشته باشید که محدود کردن دسترسی به گزارشهای خبری ترسناک، پایبند بودن به روتینهای آرامشبخش زندگی و یافتن راههای مشخص برای کمک به قربانیانمانند اهدای لباسهای اضافی و وسایل خانه برای ارسال به خارج، کمک به خیریههای جمعآوری کمکهای پزشکی یا بشردوستانه و تهیۀ شام برای خانوادۀ همسایه که پدرشان در جایی از دنیا در یک پایگاه نظامی مستقر شده است، به شما و همچنین فرزندتان قوت قلب میدهد و وقتی به خودتان کمک میکنید تا با تروما روبهرو شوید، به فرزندتان نیز کمک میکنید. کودکان فوقالعاده مقاوم و انعطافپذیر هستند. با حمایت خوب، بیشتر کودکان خوب کنار میآیند، حتی در اواقت ترسناک و متلاطم مانند زمان جنگ.
کودکان در مورد جنگ چه میپرسند و والدین چه جوابی باید بدهند؟
«چرا گریه میکنی؟»
شما میتوانید به فرزند خود بگویید: «من ناراحتم، چون بعضی از سربازها یا مردمی نزدیک محل نبرد خیلی صدمه دیدن». اگر سؤالات بیشتری دارد، هرچه سادهتر به آنها پاسخ دهید. اما به یاد داشته باشید که یک کودک پیشدبستانی اگر ببیند شما از یک اتفاق مرموز که او اصلاً نمیفهمد شوکه یا وحشتزده شدهاید، ناراحت خواهد شد. پس سعی کنید شدیدترین واکنشهای خود را برای مواقعی که او حضور ندارد نگه دارید.
«چی شده؟»
بسیاری از دبستانیها، مخصوصاً بزرگترهایشان مثل بزرگسالان اطلاعات میخواهند تا بتوانند موقعیت ترسناک را بفهمند و کنترل بیشتری بر آن داشته باشند. اطلاعات کلی را به فرزندتان بدهید: «یه رهبر تو یه کشور دیگه هست که رهبران خوب دنیا بهش اعتماد ندارن. اونها ازش خواستن که همۀ سلاحهاش رو تحویل بده و اگه همکاری نکنه، ممکنه سربازها برن و اونها رو ازش بگیرن». بپرسید که آیا سؤال دیگری نیز دارد یا نه. کودکتان هرچه بزرگتر باشد، جزئیات بیشتری میخواهد. سعی کنید پاسخهای صادقانه اما مختصری بدهید.
«چرا مردم مردن؟»
بیشتر واکنش کودک پیشدبستانی به اخباری که شنیده، ممکن است صرفاً تلاش او برای فهمیدن آنچه اتفاق افتاده، باشد. هنگامی که درکی از «چه چیزی» به دست آورد، انتظار سؤالات و «چراهای» زیادی داشته باشید: «چرا سربازها مردن؟»، «چرا به جاش اون آدم بد رو نمیندازن تو زندان؟» «چرا داریم جنگ میکنیم؟»، «چرا ما از اون کشور عصبانی هستیم؟»
پاسخهای خود را تا حد ممکن ساده و سرراست نگه دارید: «سربازها مردن چون هواپیماشون اونقدر آسیب دیده بود که نتونست تو آسمون بمونه». در مورد چگونگی پاسخ به سوؤالات پیچیدهتر و ناخوشایندتر در مورد وضعیت سیاسی فعلی و اخلاقیات جنگ، بگذارید عقاید خودتان راهنمای شما باشد. فقط به یاد داشته باشید که پاسخهای خود را تا جایی که میتوانید ساده نگه دارید و اینکه فقط به سؤال خاصی که فرزندتان پرسیده است، پاسخ دهید، نه اینکه در مورد علل مشکلات خاورمیانه به او درس تاریخ بدهید.
«عمو هم میمیره؟»
وقتی یکی از اعضای خانواده یا عضوی آشنا از پرسنل نظامی یا پزشکی نزدیک شما واقعاً در معرض خطر باشد، دشوار است که این سؤال را نادیده بگیرید. به جای برطرف کردن نگرانی او با دلداریهای بیروح و شاید غیرصادقانه، ترسهای واقعی کودک را تصدیق کنید. میتوانید بگویید: «تو نگرانی که عمو موقع کمک به سربازها صدمه ببینه، اینطور نیست؟ همۀ ما نگرانیم، اما عمو با مردها و زنهای زیادی کار میکنه که وظیفهشون محافظت از همدیگهس. ما دعا میکنیم که اون به محض انجام وظیفهش سالم به خونه برگرده».
«عزیز و بابایی حالشون خوبه؟»
در این مواقع، کودکان در هر سنی که باشند معمولاً خطری فوری را برای خود و عزیزانشان متصور میشوند. کودک پیشدبستانی شما نمیفهمد مادربزرگ و پدربزرگ در جایی بسیار دور از محل جنگ زندگی میکنند. به او اطمینان خاطر بدهید: «بله، حال اونها خوبه. اونها از جایی که جنگه خیلی دورن. دوست داری همین حالا با تلفن باهاشون صحبت کنی؟»
سؤالات مرتبط میتواند شامل اینها باشد: «اونها میخوان روی خونۀ ما هم بمب بندازن؟ اگه کشورشون داره با کشور ما میجنگه، میان به بچهها هم تیراندازی میکنن؟ تو هم باید بری با اونا بجنگی؟» به فرزند خود اطمینان دهید که این اتفاقات گرچه ناگوارند اما از شما دور هستند. همچنین بگویید: «من اینجا پیشت هستم و زندگی ما هیچ تغییری نمیکنه».
«زیر تختم هیولاس؟»
کودکان کوچکتر و حتی بچههای بزرگتر هم ممکن است ناگهان دچار ترس از غریبهها، هیولاها، تاریکی یا سایر ناشناختهها شوند. از این گذشته، تعمق در این شبحها و موجودات خیالی آسانتر از فکر کردن به مفاهیمی مثل جنگ است.
به او در مورد ترسش اطمینان بدهید: «نه، هیچ هیولایی زیر تخت تو یا هیچ جای دیگهای وجود نداره. بیا با هم نگاه کنیم تا ببینی که هیولاها واقعی نیستن». نیازی به توضیح در مورد هیولاهای دنیای واقعی نیست. کودک فقط میخواهد شما به او اطمینان بدهید که امشب در رختخواب خود امنیت دارد.