زدن به باسن، تحقیر، سرزنش و داد زدن سر کودک
کودک شما برای هزارمین بار بددهانی میکند و کاسهٔ صبر شما لبریز شده است. تصورات عالی و باشکوه شما از آموزش درست و تربیت کودک ناگهان فراموش میشود و فریاد میزنید، «برو تو اتاقت!» لحظاتی بعد، وقتی کلماتی که گفتید در گوشتان تکرار میشود، با ناباوری متوجه میشوید که درست مثل کسانی رفتار کردهاید که بارها روش تربیتی آنها را زیر سؤال برده بودید، یعنی مثل مادر یا پدرتان! شما تنها نیستید که چنین حسی را تجربه میکنید. واکنش ناخودآگاه و بیتعمقی که ما هنگام بدرفتاری بچههایمان نشان میدهیم، معمولاً دقیقاً همان رفتاری است که در کودکی با ما شده و حالا سؤال این است که آیا این ابزارهای تربیتی سنتی از آزمون زمان سربلند بیرون میآیند؟ در این مطلب با جواب این پرسش و راهکارهای جایگزین چنین روشهایی آشنا شوید.
آیا باید روی باسن کودک زد؟
بسیاری از ما در کودکی زدن به باسن را تجربه کردهایم و بسیاری از ما همین کار را با فرزندان خود انجام میدهیم. برخی والدین میگویند که ضربه به باسن وقتی همهٔ روشهای دیگر بیفایده بوده، یک ابزار تربیتی مؤثر است و برخی دیگر آن را کودکآزاری مینامند. اما اتفاقی که بیشتر احتمال دارد این است که اغلب ما زمان کتک خوردنمان و جزئیات آن را به یاد میآوریم، گریه، درد، عصبانیت و ترس را خوب به یاد میآوریم ولی درسی که باید یاد میگرفتیم یا کاری را که به خاطر آن باید تنبیه میشدیم، به خاطر نمیآوریم.
این کار را ترک کنید!
این کار را کنار بگذارید. ضربه زدن به باسن بیشتر نشان میدهد که وقتی از کسی بزرگتر هستید، اشکالی ندارد که برای نشان دادن خشم خود یا برای به کرسی نشاندن حرفتان، دیگران را بزنید. بنابراین، نه فرصت یادگیری، بلکه آسیب زدن به دیگران به پیام تبدیل میشود. همچنین ضربه زدن به باسن یک راهحل موقت است که ضررش بیشتر از نفعش است. این کار «جواب میدهد»، زیرا کنترل بیرونی بر کودک اعمال میکند، اما تصمیمگیری درونی را تشویق نمیکند. ضربه زدن به باسن باعث میشود بسیاری از بچهها به جای تصمیم بدشان، روی تنبیهی که شدهاند تمرکز کنند.
ضربه زدن به باسن همچنین برخی عوارض جانبی دارد. این کار کودک را خجالتزده میکند و باعث میشود او عصبانی شود یا به فکر تلافی بیفتد. بچههایی که اغلب کتک میخورند به خود بیاعتماد هستند. بسیاری از آنها عزت نفس پایینی دارند. برخی کنارهگیر و گوشهگیر و برخی دیگر بیقرار یا پرخاشگر میشوند.
همینطور چگونه میخواهیم به فرزندانمان بیاموزیم زدن دیگران درست نیست وقتی خودمان فرزندانمان را میزنیم؟ برای کودکان دو تا چهار ساله، نظارت زیاد در کنار منحرف کردن ذهن و تغییر مسیر ابزارهای بهتری هستند. تا زمانی که او از لحاظ تکاملی آمادگی لازم برای آموختن آن درس را نداشته باشد، هزاران ضربه به باسن هم نمیتواند به کودک بیاموزد که دویدن وسط خیابان شلوغ خطرناک است.
بعضی از بچههایی که قبلاً کتک خوردهاند ممکن است باز هم کار بدشان را آنقدر ادامه دهند که والدین آنها را بزنند و سپس آرام میگیرند. این بچهها شرطی شدهاند که تا وقتی کتک نخورند، آرام نمیشوند یا همکاری نمیکنند. اگر کودک شما این گونه رفتار میکند، از این پس به جای زدنش، سعی کنید بچهٔ نافرمان را محکم روی دامن خود نگه دارید. هر قدر هم که تقلا میکند، تا زمانی که آرام نشود یا توافق به همکاری نکند، نگذارید برود.
مطلب مادرشو در مورد روشهای فرزندپروری و اثرات بد تنبیه بدنی کودکان را ببینید.
آیا باید امتیازاتی را از کودک گرفت؟
محروم کردن از چیزی یا کاری سرگرمکننده از ابزارهایی است که به طور گستردهای توسط والدین استفاده میشود و بسیاری از آنها این عادت را از والدین خود یاد گرفتهاند. به عنوان مثال، وقتی کودکتان شیطنت میکند، پدر و مادر ممکن است سریعاً او را از تماشای تلویزیون محروم کنند. اما این کار فقط باعث میشود که کودک عصبانی شود و همچنین این تردید وجود دارد که آیا او واقعاً چیزی از این تجربه میآموزد؟ امروزه موضوع عفو و بخشش نقش مهمی در تربیت کودکان ایفا میکند. پس بهتر است به فرزندانتان فرصت بدهید که اگر به خطای خود اعتراف کنند، به راحتی و به سرعت امتیاز خود را پس بگیرند.
این کار را ترک کنید!
مجازات فقط منجر به نافرمانی، طغیان یا عزت نفس پایین میشود. اگر فرزندتان در حین المشنگه چیزی را بشکند، میتوانید یک هفته امتیاز تماشای تلویزیون را از او بگیرید. اما این چیزی به او نمیآموزد. به جایش راهی پیدا کنید تا او بتواند آن شیء را جایگزین یا تعمیر کند. به عنوان مثال شاید او بتواند با شما بنشیند و شیء شکسته را به هم بچسباند. این روش و بسیاری از دیگر روشهای غیرتنبیهی توأم با احترام هستند و مهارتهای مهم زندگی را به کودک میآموزند.
آیا باید کودک را به ماندن در خانه محدود کرد؟
اصطلاح محدود کردن به خانه یا اتاق در واقع نوعی از دست دادن امتیازات است و توسط والدینی که میگویند این کار را از والدین خود آموختهاند همچنان استفاده میشود. به عنوان مثال، وقتی پسر سه سالهٔ شما بددهانی یا نافرمانی میکند، میگویید: «اگه به این رفتارت ادامه بدی، امروز پارک نمیریم.» یا کودک را در اتاقش یا جایی حبس میکنند. اما آیا این کار اثر مثبتی دارد؟
این کار را ترک کنید!
درست مثل از دست دادن امتیازات، محروم کردن از بیرون رفتن، فقط زمانی جواب میدهد که کودک چیزی را که برایش مهم است از دست بدهد، در غیر این صورت بیفایده است. حبس کردن یک کودک دو یا سه ساله اتلاف وقت است، زیرا آنها واقعاً ارتباط این کار با عمل خود را درک نمیکنند. پس این کار را هم فراموش کنید.
همچنین بیشتر والدین برای محدود کردن به اتاق زمانی بیش از حد طولانی را انتخاب میکنند. دورههای طولانی مدت میتوانند نتیجهٔ عکس بدهند و باعث شوند فرزند شما احساس کند مورد آزار و اذیت قرار گرفته یا با او ناعادلانه رفتار شده است و به این ترتیب یک چرخهٔ تلافی منفی را شروع کند.
به خاطر داشته باشید که شما نمیخواهید حبس کردن در خانه یا اتاق باعث ناراحتی دیگر اعضای خانواده شود و اگر محروم کردن کودک از بیرون رفتن به شکل واقعبینانه قابل اجرا نباشد، پیگیری در اجرای آن برای شما دشوار خواهد بود.
بنابراین، محرومسازی از بیرون رفتن جایی در رویکرد تربیتی مثبت ندارد. بچهها لازم نیست برای یادگیری رنج ببرند. محروم کردن از بیرون رفتن نوعی تنبیه است که در آن بزرگسالان کاری را نسبت به کودک انجام میدهند. به جای این، درمورد راههای حل مسئلهٔ تربیتی با همکاری فرزند خود فکر کنید.
اگر بچههای شما دائما در حال دعوا با یکدیگر هستند، به جای اینکه آنها را از بیرون رفتن محروم کنید، میتوانید بعد از یک دادن وقفه برای آرام شدن در اتاقهای جداگانه، آنها را وادارید راهحلی برای حل مسئله پیدا کنند. نوبت گرفتن، حذف کردن شیء مورد اختلاف یا به بحث گذاشتن مسئله در یک جلسهٔ خانوادگی برخی از این روشهاست. غیر از مواردی که از لحاظ ایمنی نگرانیای وجود داشته باشد، شما در دعوایشان درگیر نشوید یا طرف یکی را نگیرید و ایمان داشته باشید که میتوانند خودشان آن را حل و فصل کنند.
آیا باید سر کودک فریاد زد؟
اگر در خانهای با اعضای جیغجیغو بزرگ شدهاید، احتمال دارد که شما هم در برابر بچههای خود ولوم صدایتان را زیاد کنید و این توصیف شامل بیشتر ما میشود، چون تقریباً بیشتر والدین بر سر بچههایشان داد میکشند، فریاد میزنند یا جیغ میکشند و اگرچه هیچکس ادعا نمیکند که طغیان عصبی گهگاهی آسیب مادامالعمری در کودک ایجاد میکند، اما شواهدی وجود دارد که نشان میدهد فریاد زدن مداوم برای بچهها به همان اندازهٔ آزار جسمی مضر است.
پس چرا ما به جای فریاد کشیدن، با ملایمت حرف نمیزنیم؟ برخی کارشناسان فریاد زدن را علت شماره یک احساس گناه در مادران بچههای مدرسهای میدانند و میگویند: «ما فریاد میزنیم، چون میتوانیم فریاد بزنیم، چون احساس میکنیم فرزندانمان به ما گوش نمیدهند، چون عصبانی هستیم و فاقد ابزار دیگری برای استفاده در آن لحظه هستیم.» کسی هم متوجه احساس درماندگی و کلافگی فزایندهٔ ما نمیشود، زیرا اعضای خانوادهها همه غرق نوعی نمایشگر مثل تلویزیون و موبایل هستند. همچنین والدین زمانی که سعی میکنند با کودکی حواسپرت و زلزده به نمایشگر صحبت کنند، بیشتر مستعد فریاد زدن هستند.»
این کار را ترک کنید!
اگر به شکل متداول به فریاد زدن متوسل میشوید، چرخهای ایجاد میکنید که یک تله است. بچههایتان منتظر فریاد زدن شما میمانند تا مطمئن شوند در حرفتان جدی هستید. فریاد زدن در واقع با هل دادن شما به سمت ابراز هیجاناتی شدیدتر از آنچه آن موقعیت ایجاب میکند، تأثیر و نفوذ شما را کاهش میدهد. مثلاً فریاد زدن در تلاش برای متقاعد کردن فرزندتان به برداشتن اسباببازیهایش. این کار فرزند شما را توانمند میکند، او میداند که میتواند با تعلل کردن شما را ناراحت کند، پس این ابزار علیه شما عمل میکند.
به جایش، جدی و سرسخت باشید اما احساسی و هیجانی نباشید. اگر میبینید که به زودی ممکن است فریاد بزنید، یک تنفس بگیرید یا از همسرتان بخواهید مداخله کند. عقبنشینی کردن به منظور آرام شدن به معنای تسلیم شدن برای همیشه نیست. بالا بردن حجم صدا راه رسیدن به آنچه میخواهید نیست. بدتر اینکه هرچه موارد بیشتری فریاد بزنید، باید بیشتر از آن استفاده کنید تا تأثیر داشه باشد. کودک شما در خود قدرت تحملی نسبت به فریاد زدن ایجاد میکند. بنابراین، شما باید بلندتر و طولانیتر فریاد بزنید و به زودی در خانه همه فریاد میزنند، آن هم فقط برای اینکه صدایشان شنیده شود.
صدای بلند، ناراحت یا عصبانی پیام اشتباهی را ارسال میکند، اینکه شما کنترلتان را از دست دادهاید و در همین زمان است که بچهها احتمال بیشتری برای آزمودن شما را دارند، زیرا آنها میدانند که در دام افتادهاید و چیزی نمانده است که وادار شوید به میل آنها رفتار کنید. به جایش، لحن صدایتان باید نشان دهد که شما قاطع هستید، کنترل خود را به دست دارید، مؤدب و مصمم هستید. انتظارات خود را به شکلی خونسرد و عادی و با لحن معمول خود بیان کنید.
اقدامات و رفتار شما قدرت بیشتری در انتقال پیام شما دارند تا کلماتی که با صدای بلند گفته میشود. بنابراین اگر فرزندتان به بدرفتاری ادامه میدهد، آماده باشید که فوراً اقدام کنید. به جای این که برای سومین بار نعره بکشید که: «تلویزیون رو خاموش کن»، به سادگی آن را خاموش کنید.
آیا باید کودک را وادار به عذرخواهی کرد؟
شما میخواهید فرزندتان مؤدب باشد، اما آیا واقعاً یک «ببخشید» که با بیمیلی و زیر لب گفته شده است کمکی میکند یا فقط به درد این میخورد که فرزندتان را در مقابل دیگران خجالتزده و سرافکنده کند؟
با این حال، کدام یک از ما به خاطر یکی به دو با خواهر و برادرها، اهانت به دوستان و همچنین زیادی صادق بودن در مورد جالب نبودن هدیهٔ مادربزرگ، وادار به عذرخواهی نشده است؟ اگر اخیراً حتی مدت کوتاهی را در نزدیکی مثلاً زمین بازی بچهها گذرانده باشید، میدانید که عذرخواهی اجباری هنوز خیلی زیاد از سوی والدین بچهها شنیده میشود.
این کار را ترک کنید!
اجبار کردن به معذرتخواهی مانند گدایی تعریف و تمجید است. هر دو بیارزش هستند، مگر اینکه صادقانه گفته شوند. عذرخواهیهای صادقانه به این خاطر اهمیت دارند که دو بخش اساسی از تأدیب و تربیت را شامل میشوند، یعنی وجدان و اصلاح خود.
برای اینکه کودکتان ابراز پشیمانی واقعی را یاد بگیرد، باید سرمشق و الگویی از عذرخواهی داشته باشد. والدینی که از پذیرش خطای خود خودداری میکنند، فرزندانشان را تشویق میکنند تا از آن الگو پیروی کنند.
سعی کنید به جایش الگویی برای فرزند خود باشید. به عنوان مثال بگذارید بشنود که به همسرتان یا او میگویید: «ببخشید به خاطر چیزی که گفتم و اگه ناراحتت کردم. اینکه عصبانی بودم اصلاً توجیه خوبی نیست. دیگر این حرف رو نمیزنم.»
در عذرخواهی اجباری، احساسات واقعی وجود ندارد و درسی که باید گرفته شود در آن میان گم میشود. به علاوه، برای برخی از بچهها ممکن است عذرخواهی واقعی به صورت کلامی دشوار باشد. اما آنها میتوانند یک یادداشت بنویسند، یک نقاشی بکشند یا هدیهٔ کوچکی درست کنند. تمام اینها راههای قابل قبولی برای مدیریت وضعیتی نیازمند عذرخواهی است.
عذرخواهی اجباری در هیچ سنی مناسب نیست. تنها کاری که والدین انجام میدهند این است که به کودک آموزش دروغ گفتن میدهند. اگر کودکی پشیمان و متأسف نباشد اما والدین او را وادار به عذرخواهی کنند، فقط به این منظور است که والدین احساس بهتری داشته باشند و این هیچ ارتباطی با اینکه کودک همدلی را یاد بگیرد، ندارد.
به جایش، والدین باید به فرزندشان کمک کنند که قبل از اینکه بتواند چیزی را تصحیح کند آن ارتباط ذهنی را برقرار کند. پس ابتدا بپرسید: «چه اتفاقی افتاد؟» سپس بگویدد: «فکر میکنی داداشت چه حسی داشت وقتی اسباببازیش رو برداشتی؟» هنگامی که کودک فرصتی پیدا کرده است که عواقب کار خود را در نظر بگیرد و با شخص دیگر همدلی کند هم بپرسید: «چی میتونی بهش بگی که حالش بهتر شه؟» چون شما میخواهید موضوع عذرخواهی از سوی خود کودک بیان شود.
آیا به کودکتان حرفهای تحقیرآمیز میزنید؟
اگر مادر یا پدری متوجه شود که به تمسخر، القای احساس گناه، شرمنده کردن و تحقیر متوسل میشود، احتمالاً این عادت را از والدینش گرفته است. ناسزا گفتن، تحقیر و توهینهایی مثل «تو خیلی پسر بدی هستی»، مقصرشماری و سرزنشهایی مانند «اگه تو انقدر دستوپاچلفتی نبودی، گلدون نمیشکست»، و طعنه و کنایههایی با لحنی تمسخرآمیز مثل «خیلی باهوشی»، فقط کودک را میترساند یا به روانش زخم میزند. این تعاملات کلامی منفی میتواند منجر به مشکلات عاطفی در کودک شود، از جمله عزت نفس پایین، نبود کنترل روی خود، تکانشگری، مشکل در مدیریت عصبانیت، ناشکیبایی، ناتوانی از اعتماد کردن، اضطراب و افسردگی.
این کار را ترک کنید!
والدین به طور متوسط به ازای هر نظر مثبتی که به فرزندشان ابراز میکنند، چند برابر نظر انتقادی و منفی راجع به او بیان میکنند. اما شما باید جنبهٔ مثبت را برجسته کنید تا جنبهٔ منفی را از بین ببرید. پس به دنبال راههایی برای پرورش بهترین ویژگیهای فرزند خود باشید.
والدینی که از حرفهای تحقیرآمیز، دست انداختن، تمسخر و انتقاد استفاده میکنند، آسیب عظیمی به عزت نفس کودک وارد میکنند. این کار همچنین علیه شما عمل میکنند و بهایی که برای به اطاعت واداشتن کودک میپردازید بسیار بیشتر از هر گونه اصلاح رفتاری بهدستآمده است.
والدینی که به شکل کلامی به فرزندشان حمله میکنند، اغلب نمیتوانند صدمهای را که وارد میکنند ببینند، بلکه فقط به اطاعتی که میخواهند و عصبانیتی که ابراز میکنند، اهمیت میدهند. برای مؤثر بودن، تنبیه باید به شکل عقلانی انتخاب شده باشد، نه به شکل هیجانی.
پیامهایی که خجالتزده میکنند، سرزنش، انتقاد یا تحقیر به همراه دارند خیلی زیادهروی میکنند. آنها همراه با آن، سوءرفتار خود کودک را نیز پس میزنند. اگر میخواهید بچهٔ پنج ساله ٔشما از سیخونک زدن به برادرش سر میز شام دست بردارد، یک پیام واضح چیزی مثل این بدهید: «دستات رو از برادرت دور نگه دار لطفاً.» یا «به برادرت سیخونک نزن.» اما مثلاً نگویید: «تو چرا انقدر بچهٔ بدی شدی؟»
آیا از وقفههای تربیتی استفاده میکنید؟
والدین ما ممکن است آن را وقفه ننامیده باشند، اما آنها هم از آن استفاده میکردند. «برو تو اتاقت!» چیزی را به یادتان نمیآورد؟ وقفه همچنان یکی از روشهای محبوب والدین کودکان در تمام سنهاست، ولی والدین کودکان کوچکتر ممکن است متوجه شوند که این تکنیک هنوز برای آنها خوب جواب نمیدهد. اما همهٔ وقفهها مثل هم نیستند!
این کار را تغییر دهید!
آن را تغییر دهید. وقتی هدف مثبت است وقفهها میتوانند به شما کمک کنند. به عنوان مثال، دادن فرصتی به کودک تا تنفس کوتاهی در کارش داشته باشد و به محض اینکه حالش بهتر شد دوباره امتحان کند. این دورهٔ «سرد کردن» به کودک اجازه میدهد که بهتر «عمل کند»، زیرا این فرصت را به او میدهد که «حالش» بهتر شود. از آنجا که کلمهٔ «وقفه» بار معنایی سختی دارد، میتوانید از فرزندتان بخواهید که اسم آن را به چیزی مانند «محل آرام شدن» یا «محل حال خوب» تغییر دهد.
برای کودکان خیلی خردسال هم سعی کنید وقفه را در مکانی که آرامش و سکوت را تشویق میکند و درحالیکه خودتان کنارش هستید، برگزارش کنید. این مکان میتواند شامل مبلی گرم و نرم، یک عروسک محبوب یا کتابی برای خواندن باشد. اما بهطورکلی، از اتاق کودک برای محل وقفه استفاده نکنید، چون اتاق کودک جای بازی و خوابیدنش است. همچنین باید وقفههای تربیتی را به شکل کامل بشناسید و خیلی آگاهانه از آنها استفاده کنید تا جواب بدهند.
برای اطلاعات بیشتر مطالب وقفهٔ تربیتی مثبت برای کودک دو ساله و وقفه برای کودک سه تا چهار سال را ببینید.