چرا بچهها از مدرسه رفتن میترسند؟
تغییر برای همهٔ ما سخت است. خود ما شب قبل از شروع یک کار جدید چقدر نگران و مضطرب میشویم؟ حالا به همۀ چیزهایی جدیدی فکر کنید که فرزندتان در شروع پیشدبستانی و مدرسه یا رفتن به کلاس بالاتر با آنها مواجه میشود و این همان حسی است که احتمالاً فرزندتان در مورد رفتن به مدرسه دارد. اما چرا دانشآموزان دبستانی در مورد مدرسه مضطربند و برای رفع آن چه کار میتوان کرد؟ در این مطلب با ترسهای مدرسه و راهکارهای رفع آن آشنا شوید.
ترسهای کودکان از مدرسه چرا بروز میکند
کودکان پیشدبستانی و دبستانی ترسهای زیادی دارند. آنها هم مثل بزرگسالان نگران و مضطرب میشوند و در مورد چیزهای تازه مثل مدرسه نگرانی دارند. این نگرانی از اینکه دانشآموز خوبی باشند گرفته تا اینکه آیا میتوانند حتی پیاده به مدرسهٔ نزدیک خانه برسند یا نه.
دلیلش هم این است که آنها اغلب کاری را انجام میدهند که قبلاً انجام ندادهاند. ترسهای یک کودک از پیشدبستانی و مدرسه علاوه بر اینکه اشک او را درمیآورد، میتواند باعث شود شبها بیدار بماند یا بیش از حد معمول بخوابد، در آموزش کاری که قبلاً بلد بوده است کند یا ناگهان رفتار پرخاشگرانهای از خود نشان دهد.
چطور با ترس کودک از مدرسه برخورد کنید
بچۀ پیشدبستانی شما ممکن است دقیقاً بداند از چه چیزی میترسد؛ سرسرۀ بزرگ پیشدبستان یا اجبار برای استفاده از یک توالت ناآشنا، سوار شدن به اتوبوس مدرسه برای اولین بار یا بچۀ قلدری که سال گذشته خوراکی او را گرفت یا شاید کلاً از مدرسه بترسد، احساس اضطراب یا تنش کند بدون اینکه بتواند دلیل آن را به شما بگوید. در هر صورت، چند راه ساده به او کمک میکند با تجریبات جدیدی که در راه است کنار بیاید:
فرزندتان را به صحبت وادارید
فرزندتان را تشویق کنید تا دربارۀ آنچه نگرانش میکند صحبت کند. سعی کنید بازیهایی انجام دهید که ایدۀ آمدن و رفتن را معرفی میکند. او را به یک دور بازی قایمموشک دعوت کنید، یا ماشینها را به داخل و خارج یک تونل قطار اسباببازی ساختگی ببرید. سپس از بازی به عنوان سکوی پرتابی استفاده کنید و توضیح دهید که چطور ماشینها و فرزندتان همیشه پس از رفتن به جایی، برمیگردند.
میتوانید با بیان ترسهای گذشته خودتان به شکلی ملایم به او الگویی بدهید. مثلاً بگویید: «بعضی موقعها، وقتی با یه آدم جدید آشنا میشم احساس ترس دارم، اما سعی میکنم شجاع باشم و به هر حال سلام کنم.» یا «وقتی مدرسه میرفتم، نگران بودم که تو زنگ تفریح هیچکس باهام بازی نکنه».
احساسات او را کوچک نکنید
طبیعی است که بخواهید با گفتن «نگران نباش، تو مدرسه دوستهای زیادی پیدا میکنی» به فرزندتان دلداری بدهید. اما این حرف میتواند او را بیشتر بترساند و این پیام را منتقل کند که شما انتظار دارید در کلاسش محبوب همۀ بچهها باشد یا نتیجهٔ معکوس داشته باشد و باعث شود فرزندتان احساس کند شما عمق اضطراب او را درک نمیکنید.
به جایش به او بفهمانید که احساسش را درک و با آن همدردی میکنید. میتوانید بگویید: «رفتن به یه مدرسهٔ جدید یا شروع یه کار جدید ترسناکه، اینطور نیست؟» یا «چطور میتونیم آسونترش کنیم؟» و البته هرگز این تصور را به فرزندتان ندهید که فکر میکنید نگرانیهای او احمقانه یا بیاهمیت است.
بگذارید او رهبری را به دست بگیرد
از آنجا که بچههای پیشدبستانی میتوانند در برابر پیشنهادهای والدین مقاومت کنند، او را تا جای ممکن در یافتن راهحل برای ترسهایش مشارکت دهید و در مورد راهحلها از نقطهنظر خودتان صحبت کنید: «من وقتی میخوام با آدم جدیدی آشنا بشم، از قبل چیزهایی رو که قراره بگم جلوی آینه تمرین میکنم». به هر حال، او بیشتر احتمال دارد راهکارهایی را که خودش اختراع کرده است؛ حداقل تا حدی، امتحان کند.
در مورد یک کودک پیشدبستانی کوچکتر یا دارای مهارت کلامی کمتر، چند راهحل محتمل برای حل معضلش ارائه دهید، سپس از او بپرسید که به نظرش کدام یک میتواند مؤثر باشد.
فرزندتان را تا حد امکان در طوفان فکری برای مقابله با ترسهایش مشارکت دهید. به جای پرسیدن سؤالاتی با پایان باز در مورد اینکه چگونه میتواند معضل خود را حل کند، چند پیشنهاد ارائه دهید و از او بپرسید که به نظرش کدام بهتر جواب میدهد.
رایجترین ترسهای کودک از مدرسه
«مامان، منو تنها نذار!»
در روز اول پیشدبستانی یا دبستان، کاملاً محتمل است که کودکتان هنگام رفتن شما از مدرسه گریه کند. در واقع، ممکن است تا چند روز یا حتی چند هفته، هر روز صبح گریه کند. این فرایند برای هر دوی شما دردناک است و احتمالاً شما هم گریه خواهید کرد. فقط سعی کنید این کار را جلوی فرزندتان انجام ندهید.
اما وقتی فرزندتان گریه میکند وحشت نکنید و احساس بدی نداشته باشید. حقیقت این است که اشکهای او به این معنا نیست که مدرسۀ جدیدش را دوست ندارد، چون در واقع، ممکن است به زودی عاشق آن شود. موضوع فقط این است که او نمیخواهد بدون شما آنجا باشد.
کودکان پیشدبستانی هنوز ممکن است دچار اضطراب جدایی شوند و در عین حال به اندازهٔ کافی بزرگ هستند که درکی از زمان داشته باشند. بنابراین، فرزندتان میداند که تا چند لحظۀ دیگر برای بردن او برنمیگردید و کنار آمدن با این واقعیت دشوار است.
اولین و شاید دشوارترین کاری که باید انجام دهید این است که تا جایی که میتوانید آنجا را با آرامش ترک کنید. فرزندتان را به گرمی در آغوش بگیرید، به او بگویید که ظهر یا بعدازظهر به دنبالش میروید و سپس او را ترک کنید، حتی اگر پشت سرتان زاری میکرد. اگر میبینید که یک المشنگه در راه است، از معلم کمک بگیرید تا او را در یک بازی یا فعالیت مشارکت دهید یا تا زمانی که آرام بگیرد، کنارش بنشینید.
معلمان کهنهکار میگویند رایجترین اشتباه والدین این است که به سمت عقب برگردند یا خداحافظی را آنقدر طولانی کنند که به ماراتن گریه تبدیل شود. به جایش، بیرون بروید، خودتان چند قطره اشک بریزید و یکی دو ساعت بعد برای خبر گرفتن با مدرسه تماس بگیرید. به احتمال زیاد، با گزارشی مبنی بر اینکه فرزندتان بلافاصله بعد از رفتن شما گریهاش را متوقف کرد و صبح را به بازی با دوستان جدیدش سپری کرده است، آرام میشوید.
این مورد هم مفید است که از معلمش بپرسید کودک شما در آن روز چه کار کرده و وقتی به خانه رسید در موردش با او صحبت کنید: «پس، امروز یه کلاژ درست کردی و با یارین بازی کردی؟» برخی از والدین همچنین مراسم شبانهای انجام میدهند که در آن نام دوستان جدید فرزندشان در مدرسه را در یک آهنگ یا داستان میگنجانند. هر کاری که برای تأکید روی روتین جدید انجام دهید، به فرزندتان کمک میکند تا با وضعیت تطبیق بیابد و ترسهایش را فراموش کند.
«چطوری برم دستشویی؟»
کودکان به طور طبیعی از تغییر میترسند و یکی از سختترین تغییراتی که با آن مواجه میشوند، یادگیری استفاده از توالت جدید است. استفاده از توالت میتواند منبع استرس زیادی هم برای شما و هم برای فرزندتان باشد.
پس به مرکز پیشدبستانی یا دبستان مراجعه و دستشوییها را بررسی کنید. سپس یک یا چند بار بگذارید کودکتان از آنجا استفاده کند تا در روزهای بعدی فضای آشناتری برایش داشته باشد.
«اگه گم بشم چی؟»
اگر فرزندتان تازه پیشدبستانی را شروع میکند یا میخواهد به کلاس جدیدی برود، ممکن است در مورد محیط ناآشنا نگران شود. با بازدید پیشاپیش از مدرسه کمک کنید با آنجا احساس راحتی بیشتری داشته باشد.
اگر هنوز معلمش را ندیده است، آنها را معرفی و او را تشویق کنید تا در یکی دو فعالیت شرکت کند. بگذارید هر قدر دوست دارد با مواد و وسایل جدید و وسوسهانگیز آنجا بازی کند.
کودکان پیشدبستانی اغلب در مورد یک زمین بازی جدید احساس اضطراب میکنند، به خصوص اگر احساس کنند این زمین بزرگ است یا تجهیزات چالشبرانگیزی دارد. برای رفع این مشکل، پس از ساعات کار مدرسه از حیاط آن دیدن کنید تا فرزندتان بتواند بدون حضور ترسناک دیگر بچهها از وسایل بازی بالا برود یا سوار سهچرخهاش شود.
رفتن به یک مدرسۀ جدید ترسناک است و حتی رفتن از یک کلاس به کلاس دیگر میتواند برای بچههای این سن ترسناک باشد؛ گاهی اوقات حتی به دلایلی که ممکن است به ذهن شما خطور نکرده باشد. مادر یک بچۀ کلاس دومی میگوید: «دخترم مدام میگفت میترسد گم شود. نمیتوانستم بفهمم چرا نگران است، چون دو سال بود که به این مدرسه میرفت. او در نهایت به من گفت که میترسد کلاس جدیدش خیلی دور از دستشویی باشد و او نتواند بهموقع به آن برسد!»
برخی بچهها هم مضطربند، چون در کودکستان یک فضای بازی جداگانه داشتند و حالا به حیاط اصلی مدرسه میروند، یا قرار گرفتن کلاس جدیدشان در جناح دیگری از ساختمان آنها را میترساند. خوشبختانه، رفع نگرانی در مورد جنبههای فیزیکی مدرسه نسبتاً آسان است. قبل از شروع مدرسه، فرزندتان را چند بار به حیاط مدرسه ببرید تا بازی یا دوچرخهسواری کند؛ به این ترتیب آن قسمت به محیطی آشنا تبدیل میشود که در آن احساس اعتماد به نفس و تسلط میکند.
بچههای بزرگتر نیز میتوانند از یک برنامۀ جهتیابی خلاصه بهره ببرند. چند روز مانده به پایان تعطیلات تابستانی، به صورت غیررسمی از مدرسه دیدن کنید. بگذارید فرزندتان مسیرهای رفتن از یک مکان به مکان دیگر را طی کند. مطمئن شوید که دستشویی، آبخوری، کتابخانه، دفتر و هر مکان دیگری را که میخواهد، پیدا میکنید.
راهکار دیگر این است که یک کودک کوچکتر را با یک دوست بزرگتر آشنا کنید. بدیهی است که خواهر یا برادر بزرگتر برای این کار ایدهآل است، اما میتوانید از شبکهٔ دوستان و همسایههای خود نیز برای پیدا کردن یک بچۀ چهار یا پنج سالۀ با اعتماد به نفس یا «کلاس بالایی» که بدش نمیآید راه و چاه را به فرزندتان نشان دهد، کمک بگیرید.
«اگه هیچکی با من بازی نکنه چی؟»
کودکان پیشدبستانی میتوانند به اندازۀ ما از یک اتاق پر از غریبه وحشت داشته باشند. برای اینکه فرزندتان کمتر احساس خجالت کند، در بازدید از مدرسه تا آنجا که میتوانید او را به همکلاسیهای آیندهاش معرفی کنید.
اگر فهرست بچههای مدرسه در دسترس است، از آن برای پیدا کردن بچههایی که در نزدیکی شما زندگی میکنند استفاده کنید، سپس به آنجا بروید و خود و فرزندتان را معرفی کنید. یا از مدیر مدرسه شماره تلفن چند تا از بچههای اجتماعی و خوشبرخوردی را که ممکن است به یک دوست جدید خوشآمد بگویند، بگیرید.
اگر یکی از دوستان فرزندتان در همان مدرسه یا کلاس باشد، خیلی بهتر است. این رابطۀ دوستی را تا جایی که میتوانید تقویت کنید؛ برای این کار بچهها را برای قرارهای بازی دور هم جمع و بر این واقعیت تأکید کنید که هر دو به مدرسۀ «بچههای بزرگ» میروند یا با هم به کلاس جدیدی میروند. در صورت امکان، برنامههای خود را هماهنگ کنید تا هر دو بچه در روز اول همزمان برسند و بتوانند با هم وارد مدرسه شوند.
به مرور زمان، عکسهایی از دوستان مدرسۀ فرزندتان را روی یخچال یا در اتاقش بچسبانید و اغلب در مورد آنها صحبت کنید. به هر حال، پیشدبستانی خانۀ دوم اوست و وقتی آنجاست، این بچهها اعضای خانوادۀ دورتر او هستند.
مطلب کمک به دوستیابی کودکان را ببینید.
«اگه هیچکی منو دوست نداشته باشه چی؟»
باور کنید یا نه، فرقی نمیکند فرزندتان به کلاسی میرود که در آن نیمی از بچهها را میشناسد یا مدرسهای کاملاً جدید را شروع میکند؛ در هر صورت، احتمالاً نگران تنها بودن یا نادیده گرفته شدن است. حتی بچههای بزرگتری که از نظر اجتماعی جا افتادهاند، در این مورد نگران میشوند، زیرا میدانند که گروههای اجتماعی تغییر شکل میدهند و داشتن گروهی از دوستان در سال گذشته تضمینی نیست که در مهر سال بعد موقع زنگ تفریح تنها نمانند.
مراقب باشید که ناخودآگاه چنین ترسهایی را با گفتن «اما تو دوستهای زیادی داری!» کوچک نکنید. ممکن است فرزندتان آن را به عنوان اشارهای برای ساکت شدن تعبیر کند. به جایش، به او بگویید که شما میفهمید چه احساسی دارد: «سخته وقتی بچههای زیادی رو تو کلاس نمیشناسی، اینطور نیست؟» یا «من بچه که بودم میترسیدم که به جشن تولد بچههای دیگه دعوت نشم». سپس از فرزندتان بپرسید: «چه کاری میتونیم بکنیم که تو احساس بهتری داشته باشی؟ میخوای سلنا رو دعوت کنی تا با ما بیاد دوچرخهسواری؟ اون توی کلاس توئه و بچۀ خوبی به نظر میرسه». حتی میتوانید برای همکلاسیهای آیندۀ فرزندتان یک پیکنیک غیررسمی «بازگشت به مدرسه» در یک پارک محلی برگزار کنید.
اگر او گروهی از دوستانش را در مدرسه دارد، آنها را تشویق کنید که از یکی دو شب قبل از روز اول مدرسه با یکدیگر تماس بگیرند و لباسهایشان را با هم هماهنگ کنند. به عنوان مثال، اگر همۀ آنها موافق پوشیدن لباس یکشکلی باشند، کمتر در مورد مسخره شدن به خاطر ظاهرشان نگران خواهند شد.
«چطوری باید برم مدرسه؟»
اگر میتوانید فرزندتان را هر روز پیاده یا با خودرو به مدرسه ببرید و برگردانید که مشکلی نیست، اما در غیر این صورت رسیدن به آنجا احتمالاً مستلزم سوار شدن به اتوبوس مدرسه یا همسفر شدن با بچههای دیگر است. برای برخی از بچهها، این ترتیبات صرفاً به دلیل جدید بودن، ترسناک است. برای برخی و به ویژه بچههای تودارتر یا خجالتی، مشکلات مربوط به برقراری ارتباط در این موقعیتهاست که باعث دلآشوبۀ آنها میشود.
یک بچۀ شش سالۀ کمرو هر بار که مادرش موضوع همسفرهای کودکش با سرویس مدرسه را مطرح میکرد از او میپرسید: «اگه مامان یارین از من سؤال بپرسه چی؟» اولین قدم برای کمک به فرزندتان در مقابله با این نوع ترسها این است که خود را جای او بگذارید. اگر مجبور باشید هر روز با یک غریبه سر صحبت را باز و خوش و بش کنید، چه احساسی خواهید داشت؟ برای اینکه احساس راحتی بیشتری پیدا کند، او را با بچههای دیگری که با آنها سوار سرویس میشود و با همۀ والدینی که آنها را با ماشین خود میرسانند، آشنا کنید. اگر با برخی از این خانوادهها تازه آشنا شدهاید، قبل از شروع مدرسه آنها را دعوت کنید یا برای گردش با هم بیرون بروید. دیدن آن مادر یا پدر «عجیب» در یک محیط آشنا به شکستن یخ بین آنها کمک میکند.
اگر فرزند شما برای اولین بار است که سوار اتوبوس میشود، ببینید آیا میتوانید از ایستگاه اتوبوس بازدید کنید و به داخل یکی از اتوبوسها نگاهی بیندازید یا نه، حتی شاید ملاقات دوستانهای با یکی دو راننده داشته باشید و اگر برنامۀ شما اجازه میدهد، در نظر بگیرید که روز اول یا دو روز اول مدرسه سوار اتوبوس شوید و همراه فرزندتان به مدرسه بروید. اگر فرزندتان بزرگتر است، مطمئن شوید که او با این نقشه موافق است، یعنی از اینکه شما در اتوبوس همراهش هستید ناراحت نیست، مثلاً به خاطر تمسخر بچهها. این موضوع گاهی ممکن است از اضطراب او در مورد تنهایی سوار شدن به اتوبوس هم بیشتر باشد.
اگر خودتان نمیتوانید آنجا باشید، سعی کنید بفهمید کدام یک از دوستان او سوار همان اتوبوس خواهند شد، یا یک بچۀ بزرگتر را تشویق کنید تا «رفیق اتوبوسی» فرزندتان شود. دانستن اینکه او کسی را خواهد داشت که کنارش بنشیند میتواند همه چیز را عوض کند.
«اگه تکالیفم خیلی سخت باشه چی؟»
افزایش تعداد تکالیف درسی یکی از عوامل بزرگ ایجاد اضطراب در دانشآموزان دبستانی است. به هر حال، آنها دوستان و خواهر و برادرهای بزرگتر را دیدهاند که زیر بار تکالیف به تقلا افتادهاند. مادری که دخترش وارد کلاس سوم شده بود، میگوید: «در تمام تابستان، سارا از من میپرسید که چقدر تکلیف خواهد داشت. سپس میپرسید اگر نتواند همۀ آنها را بهموقع تمام کند چه اتفاقی میافتد». پرداختن به این موضوع نیاز به خلاقیت دارد، زیرا تکالیف یک چالش واقعی هستند که نمیتوانید آنها را خیلی کوچک جلوه دهید.
در مقابل وسوسۀ گفتن «تو خیلی باهوشی، هیچ مشکلی برای تکالیف پیدا نمیکنی» مقاومت کنید. او ممکن است اعتماد شما به خودش را به عنوان فشار برای موفق شدن تفسیر کند. به جای اینها، با همکاری یکدیگر، کاری کنید که تکالیف مدرسه مثل یک چالش هیجانانگیز به نظر برسد. با هم به خرید کولهپشتی جدید، کلاسور و سایر لوازم مدرسه بروید تا او را هیجانزده کنید. یک «مرکز انجام تکالیف» در خانه ایجاد کنید و همۀ وسایل مورد نیاز فرزندتان برای انجام پروژههای مدرسه را در آنجا نگه دارید. این محل میتواند یک میز در اتاق او باشد، اما این الزامی نیست، چون برخی از بچهها ترجیح میدهند در بخشی مرکزی از خانه مانند میز ناهارخوری کار کنند. در این صورت، یک جعبهٔ پلاستیکی قابل حمل مخصوص تکالیف تهیه کنید که فرزندتان بتواند آن را از مکانی به مکان دیگر جابهجا کند.
اینکه تکالیف مدرسه را با تصاویر مثبتی در ذهن فرزندتان ارتباط دهید نیز مؤثر است. برای مثال، اگر او عاشق کتاب است، ببینید برنامۀ درسی فرزندتان قرار است چگونه باشد و به او کمک کنید تا کمی آمادگی قبلی پیدا کند. مادامی که او به شیوهای مفرح و بدون فشار یاد میگیرد، دانستن ابتدایی نحوۀ نوشتن حروف الفبا، کمک زیادی به افزایش اعتماد به نفس فرزندتان خواهد کرد و البته به او یادآوری کنید که برای انجام تکالیف دشوار به او کمک خواهید کرد.
در مورد میز تکالیف و مشق شب بچهها بدانید.
«من از کلاسم بدم میاد!»
شاید برای ما سرگرمکننده به نظر برسد، اما برای یک کودک پیشدبستانی خجالتی یا کنارهگیر، زمان سؤال پرسیدن معلم میتواند شکنجه باشد.
یکی از راههایی که میتوانید به کودکتان کمک کنید تا قرار گرفتن در کانون توجه در زمان سؤال پرسیدن را تحمل کند، تمرین از قبل است. به عنوان مثال، در راه مدرسه با او در مورد سؤالهایی که فکر میکنید معلمش میپرسد صحبت کنید تا بتواند تسلط بیشتری روی بیان اطلاعاتش داشته باشد.
ترسهای ناشناختهٔ کودک از پیشدبستانی و مدرسه
برای بسیاری از بچهها، نگرانیهای مدرسه شکلی مبهم و کلی به خود میگیرد که برای مثال باعث میشود آنها نتوانند به خواب بروند یا بدون هیچ دلیلی به گریه میافتند. وقتی این اتفاق میافتد، او را تشویق کنید تا در مورد چیزی که نگرانش میکند صحبت کند، اما با سؤالاتی مانند: «از چی میترسی؟» آنها را در موقعیت دشواری قرار ندهید. فرزندتان نمیداند، بنابراین نمیتواند به شما بگوید چرا میترسد و چنین سؤالی فقط باعث میشود او احساس کند که از نظر شما او به اندازۀ کافی شجاع نیست.
در عوض، با یک طوفان فکری با همراهی فرزندتان راههایی پیدا کنید که بتواند با اضطراب خود کنار بیاید. آیا گوش دادن به موسیقی در حین به خواب رفتن یا نوشتن در دفتر خاطرت قبل از خواب کمک میکند؟ اولین قدم این است که به فرزندتان بفهمانید اشکالی ندارد مضطرب باشد و نیازی به پنهان کردن ترسش یا مبارزه با آن ندارد. سپس از او بخواهید چند دقیقه نفس عمیق بکشد تا آرام شود. تمرینات آرامشبخش مانند مدیتیشن هدایتشده یا ماساژ ملایم نیز میتواند کمک باشد.
مطلب علل ترسهای شبانه در کودکان را ببینید.