9 دلیل زود خوابیدن بچههای من چه بود
بچههای من سه، شش و هشت ساله هستند و هنوز هم مثل سالهای قبل زود میخوابند. اما من چطور این کار را کردم؟ در این مطلب با تجربهٔ یک مادر برای تنظیم ساعت خواب کودکانش در ساعت ۸ شب آشنا شوید.
روتین بیشتر شبها در خانهٔ ما
تا ساعت 8 شب، خانهٔ معمولاً ساکت شده است، به استثنای درخواست گهگاهی برای یک لیوان آب، یک بغل دیگر، دادن حیوان عروسکی، چسب زخم، یک داستان دیگر، پیژامهای نرمتر یا کوتاه کردن ناخنهای شکسته. ما فقط گاهی اجازه میدهیم بچهٔ هشت سالهمان بیشتر از خواهرهایش بیدار بماند تا با من و پدرش بازی کند یا یک برنامهٔ تلویزیونی را تماشا کند. اما این یک اتفاق معمول و منظم نیست!
بیشتر شبها، ما پروسهٔ خواب هر سه دخترمان را در ساعت 7 شروع میکنیم. این کار به برنامهریزی قبلی نیاز دارد. بنابراین وقتی دو دختر بزرگترمان در ساعت ۴ بعدازظهر از سرویس مدرسه پیاده میشوند، در واقع آمادهسازی برای زمان خواب شروع شده است. گزارش زیر یک شب معمولی در خانهٔ ماست:
- 4:30 ب.ظ: بچههای بزرگتر تکالیف خود را شروع میکنند.
- ۵:۰۰ ب.ظ: من شام درست میکنم.
- 5:30 ب.ظ: بچهها غذا میخورند.
- 6:00 ب.ظ: آنها تکالیف باقیمانده را تمام میکنند.
- 6:15 یا 6:30 ب.ظ: زمان بازی!
- 7:00 ب.ظ: برای پوشیدن لباس خواب، مسواک زدن و داستان خواندن به اتاقهایشان میروند و اگر شب حمام رفتن باشد زودتر از ساعت 7 به اتاق میروند.
- 7:30 ب.ظ: کتاب خواندن را تمام میکنیم، در مورد روزی که گذشت، اتفاقات فردا، اینکه آیا موجودی به نام فرشته وجود دارد یا نه، اینکه ماشین زمان چطور کار میکند، چرا چسب کفش بعد از مدتی دیگر کار نمیکند، و هزار چیز دیگر صحبت میکنیم.
- 8:00 ب.ظ: خاموشی!
و وقتی من در طبقهٔ پایین مشغول انجام کارها، تمرین یوگا، کار کردن روی یک پروژه یا لذت بردن از یک لیوان چای هستم، بیشتر دوستانم تازه فرایند خواب را برای بچههایشان شروع کردهاند.
میزان خواب بچههای دو تا هشت سال را ببینید.
۹ علت زود خوابیدن کودکان من
اما این موضوع که چرا بچههایم هنوز اینقدر زود به رختخواب میروند را ببینید:
۱. آنها خستهاند: همین دلیل به تنهایی کافی خواهد بود!
۲. من از آنها خسته شدهام: متأسفم اگر این حرف خیلی رک و صریح است، اما تا ساعت 8 شب، من به زنگ تفریحی از «مادر بودن» نیاز دارم. به همین سادگی.
۳. آنها تفاوتی نمیبینند: آنها همیشه زود به رختخواب رفتهاند و این روتین کارایی خوبی دارد، پس چرا باید آن را به هم بزنم؟
۴. وقتی دیر به رختخواب میروند، صبح روز بعد خارج از کنترل میشوند: و من یک انسان فانی هستم که حریف این موجودات خسته نمیشوم.
۵. من هم زود میخوابم: تا ساعت 10 شب، روز من پایان یافته است. ابداً حاضر نیستم که فقط یک ساعت زمان بدون بچه داشته باشم. به این زمان نیاز دارم تا فکر کنم، یا کاری را که در حال انجامش هستم تمام کنم، بدون اینکه کسی به چیزی احتیاج داشته باشد یا کارم را قطع کند. نداشتن این وقت آزاد رویهٔ ناسالمی است! من اگر این کار را نکنم روز بعدش را با فرسودگی بیشتر و آمادگی کمتری برای بهترین مادر و بهترین فرد ممکن بودن شروع میکنم.
۶. مبارزهٔ واقعی وقتی است که بچهها باید از رختخواب بلند شوند: هر روز صبح، بچههای من طوری رفتار میکنند که انگار آنها را از خواب زمستانی بیدار کردهام و من چرا باید با ساعت خواب دیرتر، بیدار شدن را برای آنها حتی دشوارتر کنم؟
۷. آخرین باری که چک کردم، آنها هنوز بچه بودند: من هیچ عجلهای برای بزرگ شدن آنها و انجام کارهایی که نوجوانان میکنند ندارم. کارهایی مانند بیدار ماندن تا دیروقت و پیامک دادن، واتساپ و اسنپچت و اینکه فکر میکنند همه چیز را میدانند. خوب، بله، آنها همین حالا هم فکر میکنند همه چیز را میدانند. اما از نظر من هیچ ایرادی ندارد که سعی کنم به هر شیوهای که میتوانم آنها را بچه نگه دارم.
۸. من میخواهم بچههایم برنامهٔ یکسانی داشته باشند: گرچه سنشان متفاوت است، اما در حال حاضر آماده شدن و به رختخواب رفتن همزمان هنوز برایشان امکانپذیر است. من میدانم که این روش برای همیشه قابل استفاده نخواهد بود. شاید وقتی بچهٔ بزرگم 10 ساله و بچهٔ کوچکم پنج ساله شد، ساعت خواب متنوع را شروع کنم. اما تا زمانی که بتوانم کار را برای خودم آسان کنم، این کار را میکنم!
۹. هیچ دلیلی برای پیروی از والدین دیگر نمیبینم: به صرف اینکه والدین دیگر روش متفاوتی دارند به معنای این نیست که من هم باید همان کار را بکنم. من واقعاً تمام تلاشم را میکنم تا توجه و انرژی خود را روی آنچه در این خانه و درون این دیوارها رخ میدهد متمرکز کنم. این ایده بیشتر تصمیمات مربوط به فرزندپروری من را هدایت میکند، از جمله اینکه بهترین موقع برای به خواب رفتن فرزندانم چه زمانی است.
پس اگر روش شما برای خواباندن کودکتان الان هم مشکلی ندارد، این مطلب ر نادیده بگیرید و طبق روال قبلی خودتان پیش بروید. موفق باشی مادر عزیز!