آیا شما هم یک نوجوان سه ساله دارید؟
آیا شما هم یک نوجوان سه ساله دارید؟ اگر جوابتان مثبت است یا اگر کودک شما به زودی دو سالگی را تمام میکند و سه ساله میشود، میتوانید در این مطلب با هم پای درد دل یک پدر بنشینیم تا ببینیم از نظر او یک نوجوان سه ساله کیست.
توضیح و معرفی پدر
هر کس بچهای را بزرگ کرده، با فراز و نشیب رفتاری کودک در مراحل مختلف رشد، مثل مرحلهٔ پسرفت به چرت روزانه، مرحلهٔ اضطراب جدایی و دورههای رشد بیشماری دیگری که در قلمرو فرزندپروری وجود دارد آشناست. خوشبختانه این دورهها تقریباً همیشه همان چیزی هستند که والدین باتجربهتر به شما یادآوری میکنند، یعنی فقط یک مرحلهٔ گذرا. آنها بخشهای طبیعی رشد و تکامل هستند و اغلب به سرعت کافی میگذرند، حداقل وقتی از دریچهٔ دید واپسنگرانه و با نگاه به گذشته دیده میشوند.
با این حال، من امروز تصمیم گرفتم دهان «نگاه به گذشته» را ببندم و او را در زیرزمین حبس کنم، چون با «مرحلهای» آن چنان دشوار روبهرو هستم که یک درصد هم امکان ندارد روزی به این دوره نگاه کنم و بگویم: «اونقدرها هم بد نبود!» چون واقعاً بد است و من دعوتنامهای دائمی برای هر کسی که به من بگوید: «این فقط یه مرحله است» دارم که برود در زیرزمین پیش «نگاه به گذشته» در را روی خودش ببندد و تا ابد همانجا بماند.
میخواهم به عنوان پیشدرآمد آنچه در ادامه میآید بگویم که من و همسرم به کودک سه سالهٔ خود افتخار میکنیم. او بااستعداد و خلاق است. قوی و زیباست. ما از داشتن فرزندی اینقدر شگفتانگیز و سالم خوشبختیم. اما، اگر صادق باشیم، وقتهایی وجود دارد که به او افتخار نمیکنیم. زمانهایی وجود دارد که اگر دنیا میدانست که بچهٔ ما قادر به انجام چه کارهایی است، تمام مجریهای تلویزیونی برنامههایشان را قطع میکردند تا او را روی آنتن ببرند، چون او به تنهایی قادر به انجام کارهایی است که شاید هیچکس نتواند انجام دهد.
نوجوان سه ساله کیست؟
شاید شما هم بپرسید «نوجوان سه ساله یعنی چه؟» نوجوان سه ساله یک مرحلهٔ بسیار خاص و بسیار ویژه از دوران کودکی یا نوجوانی خیلی خاص است. نوجوان سه ساله یک کودک سه ساله است که مانند یک نوجوان رفتار میکند اما ظرفیت او برای عقل و منطق کمتر از یک نوجوان است. نوجوان سه ساله همان احساس خودمحقپنداری و تمایل به استقلال یک نوجوان را دارد، اما بدون بلوغ اجتماعی برای درک قضاوت جهان اطرافش. جایی که یک نوجوان ممکن است از جیغ کشیدن بر سر شما با تمام توانش در فروشگاه امتناع کند، نوجوان سه ساله این کار را میکند و درحالیکه او را سر و ته و کشانکشان به سمت پارکینگ میبرید، همچنان به جیغ کشیدن ادامه میدهد.
رفتار یک نوجوان سه ساله توسط ناتوانی او در مدیریت احساساتش کنترل میشود. عصبانیت، سرخوردگی، هیجان یا ناامیدی نوجوان سه ساله مقیاس ندارد. صفر تا دهی وجود ندارد که به رفتارش عدد بدهید. او یک حالت خوشحال دارد و یک حالت برای تمام متضادهای خوشحال و آن دکمه که او را از خوشحال به ناخوشحال میبرد، قبل از آنکه بتوانید جملهٔ «اتاقت رو تمیز...» را تمام کنید، زده میشود.
شما آن کارهای انسان ابتدایی را که فرزندتان برای گذران روز خود نیاز دارد میشناسید؟ لباس بپوشد، از دستشویی استفاده کند، آب کثیف حمام را به صورت شما نپاشد؟ خوب، از نظر یک نوجوان سه ساله اینها احمقانهترین چیزهایی است که تا به حال به ذهن کسی رسیده است. به محض اینکه از او میخواهید کاری را انجام دهد، گفتوگوی شما از بحثی در اینستاگرام در این مورد که آیا سوراخ کردن گوش بچهها درست است یا نه، خصمانهتر میشود.
این، آن مرحلهای از فرزندپروری است که تصور میکنم رشوه دادن به امری عادی تبدیل شود. در برخورد با نوجوان سه ساله، ممکن است دیگر نتوانید از خود یا دیگران سؤال کنید که «چگونه میتوانم این موقعیت را به یک فرصت آموزشی برای فرزندم تبدیل کنم؟» بلکه میپرسید «آسانترین راه خروج از خانه بدون اینکه همسایهٔ بالایی با پلیس تماس بگیرد چیست؟» این سؤال دوم معمولاً شامل قول پاداش در صورت نشان دادن رفتار مناسب است که احتمالاً بهترین تاکتیک نیست، اما در واقع، در این مرحله «بهترین تاکتیک»ی وجود ندارد. بهترین کاری که میتوانید انجام دهید این است که تلاش کنید در آن لحظه سلامت روان افراد حاضر را حفظ کنید. اگر آن قول برای بستنی است، بگذار باشد. بعداً میتوانید برگردید و یک کاریاش بکنید!
مزیت یک نوجوان سه ساله بودن چیست؟
با این حال، اگرچه تربیت یک نوجوان سه ساله دشوار است، درست نیست اگر این را نگویم که هر قدر یک نوجوان سه ساله میتواند چالشبرانگیز باشد، از نظر هوش عاطفی نیز میتواند به همان اندازه شگفتانگیز باشد. من پاراگرافهای بسیاری را صرف توصیف دشواری نوجوانان سه ساله کردهام، اما در واقع این همان چیزی است که آنها را تا این حد خاص میکند.
بله، نوجوانان سه ساله از روی بیثباتی عاطفی عمل میکنند، اما حس استقلال رو به شکوفاییشان نیز تعیینکننده است. آنچه میگویند واقعاً حاصل چیزی است که احساس میکنند. خواه از روی عصبانیت باشد یا از روی خوشحالی، آنچه میگویند و نحوهٔ رفتارشان واقعی و اصیل است. وقتی به شما میگویند که «اصلاً دلشان برای شما تنگ نشده»، احساساتشان آنها را راهنمایی میکند تا این حرف را درست توی روی پرمدعای ما بزنند. اما در آن روی سکه، وقتی ناگهان و خودجوش به ما نگاه میکنند و میگویند: «بابا من واقعاً، واقعاً، واقعاً، واقعاً تو رو دوست دارم»، که البته این هم واقعی و صادقانه است.
و برخلاف اینکه اینجا سفرهٔ دلم را باز کردم، اما تا زمانی که این مرحله میگذرد میخواهم بیشتر روی «دوستت دارمها» تمرکز کنم تا «دلم برایت تنگ نشدهها»، چون در نهایت باز هم مجبوریم به یکدیگر بگوییم که این هم فقط یک مرحله است و میگذرد؛ واقعاً راهی غیر از این داریم؟ شاید من هم باید بروم توی زیرزمین و در را روی خودم ببندم.