در چه سنی و چگونه پذیرش کودکتان به فرزندی را به او بگویید
حرف زدن و گفتن دربارهٔ پیشینهٔ کودکانی که به فرزندی گرفته میشوند چیزی است که بسیاری از والدین در انجام آن تردید میکنند. والدین به طور طبیعی میخواهند از فرزندانشان محافظت کنند و به همین دلیل فکر میکنند آنچه کودکان از آن بیخبرند، نمیتواند آسیبی به آنها بزند، اما این یک تصمیم اشتباه است. بیشتر رازها در نهایت برملا میشوند و وقتی این اتفاق میافتد، همین واقعیت که آنها به صورت یک راز باقی مانده بودند، به کودک این احساس را میدهد که باید از آن شرمنده باشد. کودکانی که به فرزندی گرفته میشوند نیاز دارند که تمام داستان زندگی خود و نه فقط بخشهای خوب آن را بدانند، اما چه زمانی باید این اطلاعات را با او در میان بگذارید و چگونه باید این کار را انجام دهید. در این مطلب به این پرسشها پاسخ داده شده است.
سن مناسب برای گفتن حقیقت به کودک
تمایل اولیهٔ اغلب والدین این است که این کار را تا سن نوجوانی فرزندشان عقب بیندازند. اما دورهٔ نوجوانی که برای بیشتر افراد به اندازهٔ کافی دشوار است، احتمالاً یکی از بدترین مراحل رشدی است که بچهها در آن از پیشینهٔ خانوادگی ناخوشایندشان آگاه شوند. اگرچه نوجوانان میتوانند اطلاعات دریافتی را درک کنند، اما آنها همزمان ممکن است به این فکر کنند که اگر والدین اصلی من مرا رها کردند و دوستم نداشتند، حتماً من هم آدم بدی هستم. این نوع درونی کردن هر چیزی میتواند منجر به افکار و رفتارهای خودویرانگر شود، به ویژه اگر نوجوانتان با خود بگوید که او باید بیشتر شبیه والدین بیولوژیکیاش باشد تا شبیه شما.
بنابراین اطلاعات، زمان بهتر برای آگاه کردن کودکان از پیشینه و اطلاعات فرزندخواندگی او در حدود هشت سالگیاش است. این کار اجازه میدهد که کودک چند سال برای هضم مسائل ناگوار احتمالی زمان داشته باشد و شما هم فرصت داشته باشید که تأکید کنید این موضوع ژنتیکی نیست و قرار نیست انتخابهای اشتباه یک نسل در نسل بعدی تکرار شوند و اگر مادر یا پدر او مجبور به انجام چنین کاری شدهاند، حتماً آدمهای بدی بودهاند.
شیوهٔ گفتن حقایق به کودک
گفتن حقایق آسان نیست و شما میتوانید برای راهنمایی در این مورد از یک روانشناس یا مددکار اجتماعی مشورت بگیرید. شما همچنین میتوانید در حین مواجههٔ فرزندتان با این اطلاعات برای مشاورهٔ خانوادگی و فردی، از روانشناس کمک بگیرید. اما هر زمان که اطلاعات شخصی ناخوشایندی را با یک کودک به اشتراک میگذارید، موارد زیر را مد نظر قرار دهید:
اطلاعات را از قبل مرور کنید: قبل از اینکه اطلاعات شاید بالقوه آزاردهنده را به کودک خود بگویید، اطمینان حاصل کنید که آنها حقیقت دارند. گاهی اوقات اطلاعات موجود در پروندههای فرزندخواندگی، در واقع، ظن و گمان، کنایه یا تفسیر و برداشت هستند.
منبع اطلاعات را بررسی کنید: آیا وقتی شخصی که اطلاعات موجود در مورد کودکتان را به شما میداد، چیزی را قضاوت میکرد؟ مدرک و سندی برای ادعایش وجود داشت؟ اما حتی اگر شما فکر میکنید که اطلاعات ثبتشده اشتباه یا تحریف شده است، باز هم باید آن را با کودکتان در میان بگذارید، زیرا ممکن است کودک در نهایت از طریق مدارک فرزندخواندگی از آن مطلع شود. اگر در مورد اطلاعات تردید دارید، آن را با چیزی شبیه این جمله بیان کنید که: «مددکار اجتماعی معتقد بود که مادر یا پدر ژنتیکی تو در زندان بود، اما ممکن است حرفش درست باشد و ممکن است نباشد.»
نسبت به احساسات و قضاوت خودتان آگاه و هشیار باشید: ارزشهای اخلاقی خود را با تکمیل جملاتی با پایان باز شرح دهید، جملاتی مثل: «کسی که مرتکب تجاوز میشود، کسی که قربانی اعتیاد است یا فردی که در زندان است...» حتی اگر شما هرگز کلمهای در مورد احساسات خود نسبت به پیشینهٔ کودکتان نگویید، فرزندتان احساسات شما را از طریق زبان بدن یا حالتهای چهره میفهمد. بهتر است که به خود و فرزندتان اعتراف کنید که در این مورد چه احساسی دارید و سپس، به عنوان یک خانواده تمرین کنید که احساستان دربارهٔ اعمال والد ژنتیکی کودک را از احساستان دربارهٔ خود والد ژنتیکی به عنوان یک فرد از هم تفکیک کنید.
عملکرد فعلی فرزندتان را ارزیابی کنید: برخی زمانها برای در میان گذاشتن این اطلاعات بهتر از اوقات دیگر است. اگر فرزندتان همین حالا هم در حال مبارزه با یک تصویر منفی از خودش، احساس خشم، غم یا مشکلات مربوط به ایجاد پیوند عاطفی با شماست، باید قبل از اضافه کردن بار دیگری بر دوش فرزندتان، به او در حل و فصل این مشکلات کمک کنید. در اینجا هم مشاورهٔ حرفهای ممکن است ضروری باشد. اینکه صبر کنید تا وقتی حال کودکتان عالی باشد نیز میتواند اشتباه باشد. فرزندتان ممکن است نتیجه بگیرد که صرف نظر از اینکه به چه موفقیتی نائل شده، همیشه چیز بدی در مورد خودش هست که منتظر است تا خود را برملا کند، پس بهتر است زمانی خنثی را برای این کار انتخاب کنید.
آنچه میخواهید بگویید را از قبل آماده کنید: هدف این است که باز و پذیرا، صادق و دلسوز باشید. اطلاعات مربوطه را تا جایی که امکان دارد با تعصب شخصی کمتری انتقال دهید. افکار خود و کلماتی را که میخواهید استفاده کنید بنویسید. کودک شما ممکن است برای مواجهه و کنترل این اطلاعات به گذشت زمان و پشتیبانی نیاز داشته باشد. احساسات کودک را تأیید کنید. به فرزندتان اجازه دهید به بزرگسالان مورد اعتمادش مثل خانواده، دوستان یا دیگر افراد و کارشناسان حرفهای برای صحبت در مورد احساساتش دسترسی داشته باشد. اگر خودتان در این رابطه تحت فشار هستید هم حتماً کمک بگیرید. مواجهه با اطلاعات ناراحتکننده و تلاش برای هضم آن با هم میتواند تجربهای باشد که در نهایت شما و فرزندتان را به یکدیگر نزدیکتر کند.