چهار مرحلهٔ من برای حل مبارزهٔ کودکم با خواب شب

چهار مرحلهٔ من برای حل مبارزهٔ کودکم با خواب شب

دخترم بااراده و سرسخت است و این بعداً در زندگی به او کمک خواهد کرد. اما در حال حاضر این سرسختی به معنای آن است که شب‌ها از خوابیدن در تخت خودش امتناع می‌‌کند و این من و همسرم را از خواب شب محروم کرده است. در نتیجه، نبردهای قبل از خواب آغاز شده است. در این مطلب با جزئیات مراحلی که طی کردیم و نتایج حاصل از آنها آشنا شوید.

توضیح مادر

ما قوانینی درباره‌ٔ این‌که چه موقع مجاز است به تختمان بیاید تعیین کردیم ولی او آنها را نادیده می‌گیرد. در نهایت، خستگی پیروز می‌شود و دعوا کردن با یک کودک پیش‌دبستانی در ساعت سه صبح دشوار است. در طول این مبارزه‌ها و کلنجارها، ما به هر روشی متوسل شدیم تا خواب اندکی بیشتری برای خودمان بخریم، بدون این‌که کودک خردسالمان در خواب به ما مشت بزند. در ادامه جزئیات مراحلی که طی کردیم و نتایج حاصل از آنها را برایتان می‌گویم.

1. سختگیری

آدم بالغ و بزرگسال ماجرا من هستم و برده‌ٔ برنامه‌های بچه‌هایم نخواهم شد! وقتی دخترم وارد اتاقمان می‌شود، او را مستقیماً به اتاق خوابش برمی‌گردانیم، حتی اگر به معنای گریه و زاری باشد.

نتیجه‌ٔ نهایی: مقداری زیادی جیغ، مقداری زیادی گریه و زاری، نبود پیشرفت و بی‌خوابی برای همه.

2. سازش

تنها چیزی که دخترم واقعاً می‌خواهد احساس امنیت ناشی از خوابیدن کسی در کنارش است. بنابراین او را به رختخوابش می‌برم، کمی در کنارش دراز می‌کشم و هنگامی که بالاخره شروع به خروپف کرد، پاورچین از اتاقش بیرون می‌آیم.

نتیجهٔ نهایی: کمردرد شدید به خاطر خوابیدن روی زمین در کنار تختش.

3. تقابل

«تو یا توی تخت خودت می‌خوابی یا هیچ‌کدوم از ما نمی‌خوابیم!» به جای اجازه‌ٔ ورود به تختمان، او را به هال بردم و روی کاناپه کنارش نشستم تا این‌که دوباره خوابید.

نتیجه‌ٔ نهایی: گریه و زاری زیاد و این ادعای جسورانه که «تخت من تخت مامانه!»

در مورد مشکلات خواب کودکان بیشتر بدانید.

4. تسلیم

«برام مهم نیست کجا می‌خوابی، فقط بذار دو دقیقه چشم رو هم بذارم.» در این نقطه، فقط امیدوار بودیم که شاید روزی این مرحله را پشت سر بگذارد.

نتیجه‌ٔ نهایی: او خوب خوابید، ما خوب نخوابیدیم. صحبت در مورد خرید یک تخت بزرگ کینگ‌سایز برای این‌که بتوانیم فضای تشک بیشتری داشته باشیم افزایش یافت.

مدت‌ها از این ماجرا گذشت و وقتی چند شب در طول این همه سال‌، من و همسرم راحت و در تخت خود خوابیده بودیم، ناگهان نیمه‌شب، پسر بزرگ‌ترمان کابوس دید و وقتی به تخت ما آمد، یک گوشه‌ٔ دنج پیدا کرد که دخترمان قبلاً آنجا می‌خوابید. حدس می‌زنم که نمی‌توان در همه‌ٔ نبردها پیروز شد. نظر شما چیست؟

با دوستانتان به اشتراک بگذارید

مقاله مرتبط